تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
مطلبی مفصل در باره (8نفرت انگیز)تارانتینو
نظرات

The Hateful Eight.jpg

مفصل....

در باره آخرین فیلم تارانتینو

             (8نفرت انگیز)

گرداوری و تدوین نوشتار :مهرداد میخبر

(منبع:ویکیپدیا.//filmamkon.ir/نقدفارسی.برترینها./khabar.parsijoo.ir/)

___________________________________________________

هشت نفرت‌انگیز ( The Hateful Eight) عنوان فیلم وسترن در سبک(کمدی سیاه )به نویسندگی و کارگردانی کوئنتین تارانتینو به مدت تقریبا طولانی 168 دقیقه است. در این فیلم انیو موریکونه، آهنگساز شهیر ایتالیایی، برای نخستین بار برای فیلمی از تارانتینو موزیک متن ساخته است.فیلمبرداری هشت نفرت‌انگیز از ۸ دسامبر ۲۰۱۴ در تلیوراید، کلرادو آغاز شد. این فیلم در ۲۴ دسامبر ۲۰۱۵ توسط رودشو به صورت فیلم ۷۰ میلی‌متری به نمایش درآمد و سپس توسط واینستین کمپانی در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵ در ایالات متحده اکران شد و نسبتا مورد اقبال منتقدان و مخاطبان قرار گرفت.هزینه فیلم 44 میلیون دلار و فروش آن 156 میلیون دلار بوده است.این فیلم در سه رشته نامزد دریافت جایزه اسکار شد:

بهترین بازیگر نقش اول زن

بهترین موسیقی متن

بهترین تصویربرداری

که از این میان انیو موریکونه توانست اسکار بهترین موسیقی متن را از آن خود کند.

 فهرست  بازیگران فیلم از این قرار است:

  • ساموئل ال. جکسون در نقش سرگرد مارکی وارن معروف به "جایزه بگیر"
  • کورت راسل در نقش جان روت معروف به "جلاد"
  • جنیفر جیسن لی در نقش دیزی دامرگو با نام مستعار "زندانی"
  • والتون گوگینس با نام کریس مانیکس در نقش "کلانتر"
  • دمیان بیچیر در نقش باب (مارکو مکزیکی) معروف به "مکزیکی"
  • تیم راث در نقش اسوالدو موبری (پیت هیکاکس انگلیسی) معروف به "مرد کوچک"
  • مایکل مدسن در نقش جو گیج (گراچ داگلاس) با نام "گاو چران"
  • بروس درن در نقش ژنرال سانفورد "سندی" اسمیترز معروف به "کنفدراسیون"
  • جیمز پارکس در نقش "اوبی جکسون"
  • زویی بل در نقش "جودی شش اسب "
  • چانینگ تاتوم در نقش "جودی دامرگو"
  • دانا گورییر در نقش "مینی مینک"
  • زویی بل در نقش "جوودی شش اسب"
  • لی هورسلی در نقش "اد"
  • جین جونز در نقش "سوییت دیو"
  • کوئنتین تارانتینو "راوی"
  • ماجرای فیلم هشت نفرت‌انگیز 

  • جان روث John Ruth یک جایزه‌بگیر است که یک زن تبهکار قاتل به نام دیزی دومرگ Daisy Domergue که برای زنده و مرده‌اش ده هزار دلار پاداش در نظر گرفته‌اند را با یک دلیجان به شهر صخره سرخ Red Rock در ایالت وایومینگ می‌برد تا آنجا وی را به دار بیاویزند. راه پوشیده از برف است، کولاک شدیدی نیز دارد از راه می‌رسد و کالسکه‌چی برای رسیدن به یک سرپناه بسیار عجله دارد اما مجبور می‌شود کالسکه را برای مرد سیاه‌پوستی به نام سرگرد مارکوس وارن Major Marquis Warren که جاده را بسته است نگاه دارد. او نیز یک جایزه‌بگیر معروف دیگر است که قصد داشته سه جنازه را به شهر صخره سرخ ببرد که اسبش به دلیل سن زیاد مرده و او در میانه راه مانده است. جان روث پس از سین جین وسواس گونه و شناختن سرگرد او را سوار کالسکه می‌کند. در ادامه راه آن‌ها مجبور می‌شوند که به دلیل درگیری میان دیزی -زن زندانی- و سرگرد که منجر به پرتاب شدن جان و زن زندانی به بیرون از کالسکه می‌شوند مجدداً توقف کنند. در این موقع کالسکه چی دوباره غریبه‌ای دیگر را در جاده می‌بیند. غریبه که خود را کریس مانیکس Chris Mannix معرفی می‌کند از آن‌ها درخواست دارد که او را به صخره سرخ ببرند. پرسش‌های جان روث دوباره شروع‌شده و غریبه اظهار می‌کند که برای تحویل گرفتن سمت کلانتری به شهر صخره سرخ می‌رفته که اسبش در میانه راه تلف شده است. جان روث ابتدا از بردن او خودداری می‌کند ولی بعداً با احتمال اینکه ممکن است راست گفته باشد و با او سروکار خواهد داشت او را سوار کالسکه می‌کند. در راه آن‌ها بیشتر باهم آشنا می‌شوند.

     

  • کولاک برف هر لحظه شدیدتر شده و دلیجان موفق می‌شود خود را به یک استراحتگاه بین‌راهی که توسط زن سیاه‌پوست میان‌سالی به نام مینی مینک Minnie Mink اداره می‌شود، برسانند. یک مرد مکزیکی به نام باب Bob که خود را در غیاب صاحب استراحتگاه مسئول آنجا معرفی می‌کند به کمک آن‌ها آمده و به همراهی سرگرد اسب‌ها را به اسطبل منتقل می‌کنند. در این حین سرگرد سوالاتی را از باب در خصوص رابطه‌اش با مینی می‌کند و سپس به دیگران در کلبه ملحق می‌شوند. جان روث که همواره از غافلگیر شدن توسط افراد گروه تبهکاران برای آزادی دیزی نگران است شروع به تفتیش و ضبط سلاح مسافران دلیجان قبلی که پیش از آن‌ها به استراحتگاه رسیده‌اند می‌کند. مسافران قبلی عبارت‌اند از 3 مرد: اسوالد موبریOswaldo Mobray مأمور اجرای اعدام، جو گیج Joe Gage که برای دیدن مادرش آمده است و مرد پیری به نام ژنرال سندی اسمیترز Sandy Smithers که برای زیارت قبر پسرش به صخره سرخ می‌رود. سرگرد که در دلیجان با جان روث پیمان همکاری بسته بود به او در خصوص خلع سلاح دیگران کمک می‌کند. فضای داخل کلبه به دلیل پوست سیاه سرگرد شدیداً علیه او هست و بسیاری از گفتگوها نیز در همین مورد رد و بدل می شود. مشخص می‌شود که ژنرال و سرگرد همدیگر را از زمان جنگ‌های داخلی امریکا می‌شناسند. سرگرد کم‌کم ماجرای کشته شدن حقارت آمیز پسر ژنرال را به دست خودش بیان کرده و پیرمرد را تحریک به درگیری می‌کند. پیرمرد که از ماجرای کشته شدن اینچنینی پسرش به شدت عصبانی شده است به روی سرگرد هفت‌تیر کشیده اما در این دوئل به دست او کشته شده و جنازه‌اش به بیرون برده می‌شود.

  • در میان مشاجره میان ژنرال و سرگرد شخصی که دوربین فقط دستش را نشان می دهد در قهوه جوش بالای بخاری سم مهلکی می‌ریزد. جان روث و کالسکه‌چی از آن خورده و به طرز دل‌خراشی می‌میرند. سرگرد با دیدن این صحنه سریعاً دست‌به‌کار شده و تمام مردان حاضر را جلوی دیوار به خط می‌کند. کریس یا همان کلانتر آینده شهر صخره سرخ را از بین مظنونین معاف می‌کند چراکه او کم نمانده بود که از همان قهوه مسموم بخورد. سرگرد به همراه کریس شروع به تحقیق برای مشخص کردن قاتل می‌نمایند. اینجاست که او حقایقی را در مورد آن مرد مرموز مکزیکی که خود را دوست مینی صاحب استراحتگاه معرفی کرده بازگو می‌کند و بعدازاینکه ثابت می‌کند او دروغ‌گویی بیش نبوده و به‌احتمال بسیار مینی و چند نفر دیگر را امروز صبح کشته است، او را با هدف دادن چند گلوله به قتل می‌رساند. سرگرد با علم به اینکه باب قهوه را مسموم نکرده چون در آن زمان مشغول کار دیگری بوده است، دو نفر مرد باقی‌مانده را تهدید می‌کند که اگر نگویند چه کسی مسبب مسموم کردن قهوه است همه آن را به خورد دیزی بدهد. در این هنگام جو گیج یکی از افراد تیم نجات دهنده ی دیزی لب به اعتراف گشوده و خود را مسئول مسموم کردن قهوه معرفی می کند. اسوالد که خودش را مأمور اجرای اعدام جا زده بود هفت‌تیر کوچکی را از زیر پالتوی خود بیرون کشیده و به پای کریس شلیک می‌کند و خود نیز در اثر شلیک کریس از پای درمی‌آید. مردی که تا کنون ناشناس مانده و در زیر کف کلبه پنهان شده است هم‌زمان به سرگرد شلیک کرده و او را به سختی مجروح می‌کند. اینجا فیلم به عقب برگشته و شرحی از آنچه امروز صبح در استراحتگاه گذشته است را نشان می‌دهد. برادر جوان دیزی به همراه سه آدمکش دیگر با یک دلیجان به استراحتگاه واردشده، مینی، دو کارگر او، یک مهمان مرد و دختر کالسکه‌چی را بی رحمانه کشته و منتظر ورود خواهر اسیرش و جان روث شکارچی می شوند. اما با اضافه شدن غیرمنتظره ی سرگردِ جایزه‌بگیر و کریسِ کلانتر، اوضاع آن‌گونه که می‌خواهند پیش نمی‌رود. فیلم مجددا به زمان حال برمی گردد و سرگرد زخمی برادر دیزی را تهدید به کشتن خواهرش کرده و از او می‌خواهد که از مخفی گاهش یعنی کف کلبه بیرون بیاید. او اجباراً بیرون آمده اما بلافاصله به دست سرگرد کشته می‌شود. آدمکش چهارم نیز در همین کشمکش کشته شده و کریس کلانتر دیزی را که سعی داشت با او وارد معامله شود را به دار می‌کشد. پس از کشته شدن تمام تبهکاران داخل کلبه، تنها بازماندگان این کشتار یعنی سرگرد سیاه‌پوست و کریس کلانتر زنده می‌مانند تا براثر جراحت و خونریزی که دارند کم‌کم جان دهند. 

  • نقد اثر
  • نقد این فیلم را اجبارا با یک جمله ی تکراری و شاید ملال آور شروع می کنم. ساخته‌های کارگردان این فیلم یعنی آقای کوئینتین تارانتینو  دارای چند مشخصه همیشگی هستند. دیالوگ‌های طولانی و کش‌دار بر سر موضوعات بسیار ساده و جزئی تا جایی که بیننده در آخر به التماس می‌افتد که خدا کند هرچه زودتر صحنه عوض شود (اصولاً او از چیزهای طولانی همانند نام و نام خانوادگی‌اش لذت می‌برد). خشونت کارتونی، به این معنی که شما از خشونتی که در فیلم می‌بینید نه می‌ترسید و نه منزجر می‌شوید چون شما احساس واقعی بودن از آن‌ها ندارید. اصرارش به انتقام‌گیری از سفیدپوستان به نمایندگی از سیاه‌ها با اینکه رنگ پوستش سیاه نیست. اغراق تعمدی و آشکار در تأثیر گلوله و دشنه بر سر و بدن آدم‌ها. اهمیت دادن وسواس گونه به عنصر موسیقی در طول فیلم و دست‌آخر ساموئل ال جکسن. فیلم آخر او هم، " هشت نفرت‌انگیز " تمام موارد اشاره شده در بالا را داراست. این فیلم در ژانر وسترن ساخته شده است ولی ظاهراً از این ژانر تنها دلیجان و کلبه‌ی چوبی‌اش هست که خیلی به چشم می‌آمد. من مؤلفه‌های معنوی و گرافیکی معمول وسترنی را ندیدم. اولاً که قهرمان فیلم به کلی سیاه‌پوست است، دوماً شخصیت‌های وسترن این‌قدر وراج نیستند، سوم اینکه در این ژانر فیلم‌نامه‌نویس‌ها موضوع را معمولاً معمایی نمی‌کنند و همچنین در

  • فیلم‌های وسترن تأکید بر استایل

  •  

  • تیراندازی و ماهیت رولور است نه محل برخورد گلوله و ترکیدن سر و فواره زدن خون. به‌طورکلی اما واضح از لوکیشن های دشت و صحرا، طرز ادای دیالوگ‌ها، تعقیب و گریزها، شخصیت زن لطیف کننده فیلم، نحوه تیراندازی و ششلول‌بندهایی با کمربندهای آویزان که از قواعد این ژانر هستند خبری نیست. نام‌گذاری فیلم هم کمی عجیب است. در فیلم، تقابلی میان آدم‌های خبیث و آدم خوب‌ها وجود ندارد و درنتیجه بیننده درک و لمس مشخصی از واژه نفرت نمی‌تواند پیدا کند. نبودن آدم خوب‌ها به‌خودی‌خود مشکلی برای فیلم ایجاد نمی‌کند ولی فقدان آن‌ها است که نام‌گذاری برمبنای "نفرت" را زیر سؤال می‌برد. همین‌طور اگر تارانتینو واژه "هشت" را به مناسبت هشتمین فیلمش انتخاب کرده باشد این گزینش کمی لوس و خودخواهانه تلقی خواهد شد. تقسیم‌بندی فیلم هم به شش فصل، زائد به نظر می‌رسید و بر اساس تغییر محتوا، زمان و یا مکان صورت نمی‌گیرد. فکر می‌کنم وقت آن رسیده که تارانتینو برای ممانعت از افول خود و آثارش به ایده و دست‌نوشته‌هایی غیر از خودش روی بیاورد. سبک مشخص او بیشتر بر جنبه ی دیداری اثر استوار می شود و بهره‌گیری از اندیشه و قلم دیگران بر طرز فیلم‌سازی و شهرتش اثر نامطلوب باقی نمی‌گذارد. بیشتر از آنکه او را نگران تغییر و یا اختلال در سبکش کند به وی در مقبولیت بیشتر میان هنرمندان و سینمادوستان عادی یاری می رساند.

  • تقدیر و تحسین‌ها از فیلم «هشت نفرت انگیز» با افتخار این فیلم را به عنوان «هشتمین فیلم» کوئنتین تارانتینوی نویسنده و کارگردان معرفی می‌کنند. از زمان غافلگیر کردن دنیا با نخستین فیلم قدرتمند خود، «سگ‌های انباری»(Reservoir Dogs) ، حدود ۲۳ سال قبل، تاکنون تارانتینو بر اساس برنامه ریزی‌ها خود فعالیت کرده است و هرگز سعی نکرده با تولید سریع فیلم‌های پشت سرهم نام خود را بر سر زبان‌ها بیندازد. در نتیجه تا به الآن یک فیلم الکی و بی مصرف نساخته است. حتی کم فروغ ترین کارهایش (مانند بیل را بکش ۱ و ۲) حداقل جالب بوده‌اند. از میان کارگردان‌هایی که امروز فعال هستند، شاید فقط اسکورسیزی و نولان را بتوان به ثبات رویه‌ی او دانست.

  • media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight3.jpg

  • البته، تارانتینو برای همه افراد جذاب نیست و وقتی که کارهایش را در نظر می‌گیریم، این امر به خوبی مشخص می‌شود. فیلم‌های تارانتینو دارای درجه hard-R هستند: و کلمات رکیک و خشونت گرافیکی در آن‌ها موج می‌زنند. افرادی که نمی‌توانند چنین چیزهایی را تحمل کنند قطعاً همچون هفت فیلم سینمایی قبلی او قادر به تماشای «هشت نفرت انگیز» نیز نخواهند بود. با این حال، برای هر فرد دیگری این یک فیلم هیجانی پر جنب و جوش، پر از پیچش‌های استادانه، دیالوگ‌های درگیر کننده و یک داستان به شدت سرگرم کننده هستند که باعث می‌شوند سه ساعت فیلم در لحظه ای برایشان به پایان برسد. بهترین فیلم سال؟ بله.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight4.jpg

  • «هشت نفرت انگیز» ادای دینی است به وسترن‌های دهه ۱۹۶۰ میلادی. این فیلم که با دوربین ۷۰ میلی‌متری به‌همراه یک موسیقی ارکسترایی از انیو موریکونه، یک پیش درآمد کامل و یک تنفس ساخته شده است، ساختاری شبیه به برخی از بزرگ‌ترین فیلم‌های استودیویی اواسط قرن بیستم دارد. با این حال شباهت‌ها به همین جا ختم می‌شوند، چون محتوای «هشت نفرت انگیز» برای فیلم‌هایی که در طول این دوره ساخته شده‌اند بیش از حد سنگین است؛ حتی در مقایسه با زمانی که کدهای سانسوری[۱] در آن دوره کنار گذاشته شده بود. به رسم تارانتینو فیلم در خون، کثافت، خشونت و بی حرمتی غوطه ور است. این فیلم قشنگی نیست اما به طرز وحشتناکی سرگرم کننده است. شوخی‌های رکیک در فیلم الا ماشاالله زیاد است- به قدری زیاد که برخی منتقدان که در مراسم مختلف جایزه می‌دهند این را یک کمدی تصور می‌کنند. من نمی‌خواهم تا بدانجا پیش بروم اما در فیلم صحنه‌هایی وجود دارند که علیرغم جدی بودن تارانتینو دارد شوخی می‌کند.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight5.jpg

  • «هشت نفرت انگیز» به شش فصل تقسیم می‌شود. فیلم با دیدار دو جایزه بگیر معروف اواخر قرن نوزدهم در جاده ای در ویومینگ شروع می‌شود. سرگرد مارکیز وارن (ساموئل ال جکسون)، که از میان دو گزینه «زنده یا مرده» اعلامیه ها گزینه دوم را ترجیح می‌دهد، به دنبال سرپناهی است تا از کولاکی که هر آن ممکن است رخ دهد فرار کند. او جلوی کالسکه ای که توسط جان هنگمن روث (کرت راسل) کرایه شده است را می‌گیرد و درباره اجازه عبور با او مذاکره می‌کند. روث تنها نیست. او با خود یک زندانی دارد: دیزی دامرگ (جنیفر جیسون لی) که برای سرش ۱۰ هزار دلار جایزه تعیین شده است. بر خلاف وارن، روث ترجیح می‌دهد که زندانی‌هایش را زنده تحویل دهد. دلیلش هم این است که می‌خواهد خودش آن‌ها را دار بزند. قبل از رسیدن به ایستگاه بعدی در مینی هابرداشری، چهارمین مسافر سوار کالسکه می‌شود: سرباز یاغی و نماینده جدید کلانتر کریس مانیکس (والتر گاگینز) که چندان تمایل چندانی به نشستن کنار یک سیاهپوست در کالسکه ندارد.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight1.jpg

  • در مینی، تازه واردها با چهار عضو دیگر هشت نفرت انگیز: باب مکزیکی (دمین بیچیر)، که موقتاً آنجا را می گرداند؛ جلاد اسووالدو موبری (تیم راث)؛ جو گاج (مایکل مدسن)، مردی کم حرف؛ و قهرمان جنگ ائتلاف ژنرال سندی اسمیترز (بروس درن) آشنا می‌شوند. این‌ها که برای فرار از طبیعت خشمگین به این مکان بسته روی آورده‌اند هر آن ممکن است با هم درگیر شوند. بخش عمده ای از «هشت نفرت انگیز» به بیان داستان تعامل بین این هشت تن، که همه آن‌ها خود واقعی خود را نشان نمی‌دهند، می‌پردازد.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight6.jpg

  • اگر در فیلم‌های تارانتینو یک چیز وجود داشته باشد که بیننده انتظارش را دارد این است که در فیلم هیچ چیز قابل پیش بینی رخ نخواهد داد. غیرقابل پیش بینی بودن مهم‌ترین داشته مشهود در این شاهکار این کارگردان است. مهم نیست که قبلاً چقدر فیلم دیده‌اید یا چقدر با دیالوگ‌های این ژانر آشنا باشید، تارانتینو همیشه چیزی برای غافلگیر ساختن شما دارد و این بیش از یک بار در «هشت نفرت انگیز» رخ می‌دهد. این فیلم ظاهری وسترن گونه دارد، المان‌های نژاد پرستی دوران بعد از جنگ داخلی و عواقب آن را با هم ترکیب می‌کند، صحنه های خشن توام با شوخی سیاه مختص تارانتینو را ارائه می‌دهد و از دیالوگ‌های عجیب و غریب و گاهاً ناغافل هوشمندانه ای برای گره زدن همه چیز به هم استفاده می‌کند. در فیلم یک خیانت، یک معمای پلیسی، و یک تعلیق بسیار غلیظ وجود دارد.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight7.jpg

  • مانند تمام کارهای تارانتینو، اینجا نیز بازیگران انرژی زیادی صرف می‌کنند. بازیگران عالی هستند- ترکیبی از تازه واردها و بازیگرانی که قبلاً با این کارگردان همکاری کرده‌اند. ساموئل ال جکسون در صدر گروه قرار دارد، این ششمین باری است که او با تارانتینو همکاری می‌کند [او تنها در «سگ‌های انباری» و «بیل را بکش ۱»(Kill Bill Volume 1) غایب بوده است]. بازی‌اش در این فیلم عمیق و همراه با بی حرمتی است، البته به حلاوت بازی اش در «پالپ فیکشن»( Pulp Fiction) نمی‌رسد. کرت راسل در بهترین نقش خود در کفش‌های جان وین ظاهر شده است و این دومین همکاری او بعد از بازی در قسمت «ضد مرگ» Grindhouse با تارانتینو است. بروس درن کهنه کار برای فیلم بین‌های قدیمی جذاب است. جنیفر جیسون لی تنها زن فیلم است، البته هیچ کس این اشتباه را نمی‌کند که دیزی را «ضعیفه» خطاب کند. چانینگ تاتوم نقشی کوچک اما به یاد ماندنی فردی که گرچه یکی از هشت نفر نیست را بازی می‌کند اما نباید نادیده گرفته شود.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight8.jpg

  • تارانتینو «هشت نفرت انگیز» را با وسترن‌های وایداسکرین یک دوران قدیمی در ذهن ساخته است. نسخه «رودشو»، که تنها به صورت ۷۰ میلی متری در طول دو هفته اول نمایش فیلم موجود است، نشان دهنده عشق کارگردان به گرفتن نماهای لنداسکیپ و بهترین استفاده از موسیقی دلنشین موریکونه است [که ما را به یاد موسیقی او برای سرجیو لئونه و موسیقی المر برنشتاین برای «هفت دلاور»( The Magnificent Seven) می‌اندازد]. ادیت اکران عمومی «هشت نفرت انگیز» آهنگ سریعتر تنگاترسی دارد و برخی از نماهای گرند ویستا را محدود می‌کند و تنفس را حذف کرده است.

    media/kunena/attachments/1598/TheHatefulEight9.jpg

  • از نظر لحن و رویکرد کلی، «هشت نفرت انگیز» بیشتر به «جانگوی رها شده»( Django Unchained) شبیه است تا به هر یک از فیلم‌های دیگری که تارانتینو ساخته است. با این حال، سطح خشونت و شوخی سیاه فیلم به «پالپ فیکشن» نزدیک‌تر است. و در حالی که هیچ‌یک از فیلم‌های تارانتینو از نظر بی باکی بالاتر از «پست فطرت های لعنتی»( Inglourious Basterds) قرار نمی‌گیرند، اما «هشت نفرت انگیز» به آن نزدیک می‌شود. درست وقتی که فکر می‌کنید می‌دانید که دارید به کجا می‌روید..... احتمالاً دارید اشتباه می‌کنید. هیچ فیلمی در سال ۲۰۱۵ به اندازه این فیلم به من انرژی نداد و گرچه اعتراف می‌کنم که برخی تابوشکنی های فیلم ممکن است برای برخی بیننده ها مناسب نباشد، اما آن‌هایی که از فیلم‌های قبلی تارانتینو لذت برده‌اند امسال را با یک سور به پایان می‌برند.

  • گپی با تارانتینو درباره فیلمش
  • خیلی از کارگردانان حالا و با پیشرفت های تکنولوژی فیلم های خود را به شیوه دیجیتالی و با دوربین های جدید می سازند. اما شما همیشه اصرار دارید که با دوربین های کلاسیک فیلم بسازید. تجربه کار با دوربین 70 میلی متری چطور بود؟

    خب، یک تجربه جدید بود. اما باید بگویم که انتخاب دیگری نداشتم. یعنی هر وقت به این داستان فکر می کردم، این فیلم را در این شکل و این حالت تجسم می کردم و هیچ انتخاب دیگری نداشتم که بخواهم به آن فکر کنم. البته باید بگویم که هرگز کار دیجیتال نخواهم کرد.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    دفعه پیش که با شما مصاحبه کردم، اشاره کردید که یک نسخه از وسترن مهجور مورد علاقه من «سربازان آبی» دارید. هنوز هم این فیلم را تماشا می کنید؟

    این فیلم از فیلم های مورد علاقه من است، اما متاسفانه نسخه ای از فیلم که در اختیار من است، نسخه 16 میلی متری است نه نسخه 35 میلی متری که دوست داشتم در خانه داشته باشم. یکی از پروژه های آینده ام این است که نسخه مناسب 35 میلی متری از این فیلم را تهیه کنم و در سینمای نئوبورلی به اکران بگذارم.

    شما فیلم را در دل محیط طبیعی و در شرایط سخت آب و هوایی ساختید، این حس در تماشاگر ایجاد می شود که انگار شما در حالت مستند کار کرده اید و حس تداوم زمانی در فیلم کاملا حس می شود. چطور به چنین فرمی رسیدید؟

    درواقع ما این کار را در اتاق تدوین انجام دادیم و زمان های مختلف را به هم چسباندیم. این اتفاقی است که در سینما می افتد و تو می توانی صحنه هایی مربوط به روزها و ماه ها و حتی سال های مختلف را به هم بچسبانی که انگار متعاقب هم اتفاق افتاده اند. موضوع این است که تماشاگر این را می داند که این صحنه ها پشت هم نیستند اما یک فیلمساز باید کاری کند که تماشاگر این موضوع را از یاد ببرد و فیلمی را که می بیند، بدون این که دچار ایست و بلوک شود، تماشاکند.

    اما در مورد فضایی که فیلم در آن ساخته شد باید بگویم که برای من مهم بود که فیلم را در فضای واقعی و نه در استودیو بسازیم. این فیلم وابسته به محیط است. ما این همه راه تا کارادو رفتیم تا فیلم را در جایی که باید بسازیم. آب و هوا و برف و سیل و کوه بخشی از کاراکترهای داستان ما هستند. جالب بود که ما هیچ وقت نمی توانستیم هوا را حدس بزنیم و هیچ کدام از پیش بینی های هواشناسی هم آن جا درست از آب در نمی آمد. آن ها حداکثر می توانستند برای دو روز بعد حدس بزنند و حدسشان برای روز سوم حتما غلط از آب در می آمد.

    ما صحنه اول فیلم را در زیر برف آرام و زیبایی فیلمبرداری کردیم که خیلی خوشایند بود اما بعد از روز اول کار برای 20 روز برف نیامد...! در نهایت بعد از دو هفته انتظار کار را از جای دیگر داستان شروع کردیم و بعد هوا به شدت بارانی شد. در نهایت مجبور می شدیم که در هر شرایط آب و هوایی بخش های نیمه کاره مانده قبلی را تکمیل کنیم. این کار خیلی سخت بود اما لذت های خودش را هم داشت. واقعا فکر کنم ارزشش را داشت.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    فیلمنامه پیچش های زیادی داشت و گاه خشونت های غیرمنتظره تماشاگر را غافلگیر می کرد. درواقع این صحنه های خشن ناگهانی گاه آزاردهنده است، اما در کل فیلم حس طنز تلخ دارد...

    این نوع نوشتن من است. یعنی کاری نمی توانم راجع به آن بکنم. می دانم که اغلب اوقات موقع نوشتن نوعی حس طنز سیاه دارم که در نوشته هایم خودش را نشان می دهد. حسی که دارم به نوشته هایم می رسد. واقعا وقتی بخشی از فیلمنامه ها را می نویسم، صدای خنده تماشاگران حاضر در سالن های سینما را می شنوم. این صداهایی که از تماشاگران در ذهنم می شنوم درواقع موسیقی متنی است که زمان نوشتن فیلمنامه گوش می کنم.

    من البته هیچ وقت در طنز استعدادی نداشتم، نمی توان یک لطیفه بسازم و بنویسم و حتی نمی توانم یک لطیفه را خوب تعریف کنم. اما به من گفته اند که فیلم هایم تلخ و عموما طنز خاصی دارند و برخی لحظات واقعا آدم ها را می خندانند. اما خوب «هشت نفرت انگیز» تنها فیلمی بود که در آن برخی صحنه هایی که را که حس می کردم ممکن است حسی از طنز داشته باشد را حذف می کردم. البته الان هم از کاری که کرده ام پشیمان نیستم.

    من مشکلی با زمان فیلم شما ندارم اما تهیه کننده شما چی؟ هری وینشتاین مشکلی با زمان فیلم نداشت؟

    با این یکه نه، او هم قبول داشت که نمی شود زمان این فیلم را کم کرد. او هم تاکید داشت که این فیلم هیچ بخش اضافه ای ندارد. هری هیچ فیلمنامه مرا به اندازه این فیلمنامه نخوانده بود. فکر کنم 10 یا 12 بار این فیلمنامه را خواند ولی هیچ گاه نگفت صحنه ای یا حتی دیالوگی اضافه است و آن را حذف کن. او همراه خوبی است و تا آن جایی که می تواند کمک می کند.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    کار کورتنی هافمن در طراحی لباس هم خارق العاده است. شما در زمان نوشتن فیلمنامه در مورد طراحی لباس هم در ذهن تان یا روی کاغذ الگوسازی می کنید یا همه چیز را به طراح لباس می سپارید؟

    خب من ایده های زیادی در مورد همه چیز دارم. (می خندد) واقعا در مورد چیزهایی که می خواهم، ایده های مشخصی دارم و می دانم که چه چیزی می خواهم. بعضی از چیرهایی که می خواهم را دقیقا در فیلمنامه می آورم. برای مثل در ذهنم گروهبان وارن (ساموئل ال جکسون) را با یک کت ارتشی قدیمی و پیراهن سیاه و دستمال قرمز فرض می کردم. درواقع دلم می خواست که او یک جورایی از لحاظ ظاهر شبیه لی وان کلیف در وسترن های نابش باشد اما رفتارش شبیه ستوان کلمبو باشد. اما مثلا در مورد جان راث کورتنی یک کت بوفالوی جالب تن او کرد که دقیقا چیزی بود که لازم بود. کورتنی ایده های خیلی نابی دارد و واقعا برای کارش ساعت ها فکر می کند. من خیلی جاها او را آزاد می گذارم تا کارش را بکند و البته او هم خیلی اوقات فکر مرا می خواند.

    واقعا نمی توانم بازیگر دیگری را به جز جنیفر جیسون لی در نقش «دیزی» تصور کنم، ما شایع بود که شما برای این نقش بازیگران دیگری را در ذهن داشتید، مثلا اوما ترومن...

    نه، برای این نقش اصلا به اوما ترومن فکر نکرده بودم. می دانید که من هر کاری می کنم تا او در فیلم هایم باشد، اما خیلی راحت بگویم او را در نقش «دیزی» تصور نکرده بودم. حتی او این موضوع را به من گفت که آیا این نقش را برای او نوشته ام و من هم خیلی راحت به او گفتم که نه، تو شبیه این کاراکتر نیستی و این نقش به درد تو نمی خورد. یادم هست که وقتی این جمله را به او گفتم، چشم هایش گشاد شد و بعد با تعجب گفت: «خب نقش عروس هم اصلا شبیه شخصیت واقعی من نیست... این نقشه شبیه هیچ کدام از نقش های دیگرم هم نیست. 

    اما در مورد جنیفر این را بگویم که چند بازیگر برای تست کردن این نقش آمدند ولی این جنیفر بود که نقش را مال خودش کرد. وقتی شروع به روخوانی جملات دیزی کرد، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. درواقع این روخوانی باعث شد که بروم و چند فیلم دهه 90 او را تماشا کنم. برای خودم یک جشنواره کوچک از فیلم های جنیفر جیسون لی راه انداختم و مطمئن شدم که او همان بازیگری است که دنبالش می گشتم. دلم می خواست یک بازیگر قدرتمند با یک کاریزما این نقش را بازی کند و حالا فکر می کنم همین اتفاق افتاده است.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    نقشی که او بازی کرد نقش ساده ای نبود...

    دقیقا. او در تمام زمان فیلمبرداری تحت فشار بود. واقعا بازی کردن در دمای زیر صفر با خونی که به تمام بدنت پاشیده شده و گریم خیلی سنگین و لباس های کلفت اصلا کار ساده ای نیست. 

    خیلی از فیلم های تو تم تاریخی دارند یا اشاراتی به تاریخ در آن ها هست. یعنی همیشه در مورد گذشته فیلم ساخته ای. تا به حال به این فکر کرده ای که فیلمی بسازی که داستانش در زمان آینده اتفاق بیافتد؟

    سوال خیلی خوبی پرسیدی. خب واقعا نه، تا حالا نشده که به چنین داستانی فکر کنم. این طور داستان نوشتن یک تفکر انتزاعی و ذهنی پر از فانتزی می خواهد. من هم از داستان سفینه های غول آسا و کهکشان ها و جنگجوها خوشم می آید اما این آن درامی که من دنبالش هستم نیست. نمی دانم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد اما فکر نمی کنم در نهایت داستانی این گونه بنویسم.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    در دهه های 80 و 90 واژه ای توسط نویسنده ها و منتقدان ساخته شد به اسم «هیچکاکین» که خیلی هم محبوب شد. خیلی از فیلم های آن سال ها را تقلید یا تاثیر گرفتن از هیچکاک می دانستند. حالا فکر می کنی زمانی می رسد که واژه «تارانتینویین» هم به کار گرفته شود؟

    خب این درواقع یک تعریف از من است؛ یک تعریف خیلی خیلی بزرگ. واقعا بگویم که این حرف هیجان زده امی کرد. اما خب از همین الان دلم برای آن آدم هایی که قرا راست فیلم هایشان این گونه خطاب شود می سوزد. می دانم که این افراد باید خیلی کارهای عجیب و غریب کرده باشند و خیلی اذیت شده باشند تا این گونه خطاب شوند. اما گذشته از شوخی وقتی کارم را در سینما شروع کردم، یکی از رویاهایم این بود که سبک مخصوص خودم را داشته باشم که آدم ها در مورد آن حرف بزنند.

    طیف مقابل سبک فیلمسازی شما سینمایی است که با پیشرفت های اخیر شکل گرفته. برای مثال همین تلفن همراهی که دست شماست، می تواند یک دوربین فیلمبرداری باشد که با آن یک فیلم بلند ساخت و به نمایش هم گذاشت. نظر شما در مورد این نوع از سینما چیست؟

    خب این نوع فیلمسازی ربطی به من ندارد. دلم نمی خواهد این گونه فیلم بسازم. اما کارهایی که این افراد می کنند هم سرشار از هوش و خلاقیت است. خب یکی فیلم 70 میلی متری می سازد و آن یکی با آیفون خودش فیلم می سازد. به نظرم این اتفاق که هر کسی می تواند فیلم بسازد؛ یک اتفاق بزرگ است. به نظرم این نوعی دموکراسی را در خودش دارد. این چیزی است که تا حالا نبوده. حالا هر کسی می تواند با یک آیفون داستان خودش را بسازد؛ داستان خود خودش را، اما نگران این هم هستم که ما شیوه معمول فیلم ساختن یعنی با دوربین واقعی و نگاتیو را از یاد ببریم.

    گفت و گو با کوینتین تارانتینو درباره «هشت نفرت انگیز»

    بازیگری هست که با او کار نکرده باشی و دوست داشته باشی در آینده با او کار کنی؟

    بله. قطعا چند نفری هستند. اگر خوب فکر کنم می توانم س ام های زیادی را به شما بگویم. اما در کل اولین اسمی که به نظرم می آید، آل پاچینو است. او یکی از بزرگ ترین بازیگران همه دوران هاست. شاید اصلا فیلمی براساس کاراکتری که دوست دارم او در آن بازی کند بسازم. نفر بعد هم کیت وینسلت است. او هم یکی از بزرگ ترین بازیگران زن دوران ماست که خیلی دوست دارم در فیلمی از من بازی کند.

    پروژه بعدی شما چیست؟ ممکن است «کشتن بیل 3» در راه باشد؟

    نمی دانم. واقعا در این لحظه نمی دانم. اما دوست دارم که باز هم در «کشتن بیل» فیلم بسازم. این فیلمی نیست که از ساختن قسمت های بعدی آن پشیمان شوم.

 و... حاشیه های این اثر

«هشت نفرت انگیز» نه تنها یکی از بهترین آثار کویینتین تارانتینو از نظر منتقدان بوده، بلکه یکی از پر حاشیه ترین ها و شاید پر حاشیه ترین اثر وی هم بوده است.

 وقتی اولین نسخه از فیلمنامه «هشت نفرت انگیز» نوشته شد و آقای کارگردان شروع به پیش تولید اثرش کرد، از طریق کارگزار یکی از بازیگرانی که برای بازی در فیلم در حال مذاکره بود، فیلمنامه در فضای مجازی منتشر شد. پس از آن تارانتینو که به شدت ناراحت شده بود اعلام کرد این یکی از بهترین نوشته هایش بوده و دیگر آن را نمی سازد، بلکه قصد انتشار آن به صورت کتاب را دارد. نتیجه اما با گفتار آقای کارگردان خیلی تفاوت داشت.

او ابتدا جلسات فیلمنامه خوانی منعقد کرد و از تعدادی از شناخته شده ترین بازیگران هالیوود مثل ساموئل ال جکسون خواست در میان هواداران، فیلمنامه را بخوانند. بعد از چند جلسه این کار متوقف شد و کیو تی اعلام کرد با تغییراتی حاضر شده فیلمنامه «هشت نفرت انگیز» را مقابل دوربین ببرد. حتی در زمان ساخت هم حواشی دست از سر تارانتینو بر نمی داشت. از مخفی نگه داشتن نام بازیگران بگیرید تا شایعات مبنی بر حضور جنیفر لاورنس. اما هر طور بود این مقطع هم تمام شد. وقتی دیگر همه منتظر دیدن «هشت نفرت انگیز» روی پرده سینما بودند اظهارات تارانتینو این بار حاشیه ساز شد.

کارگردان سرشناس سینمای جهان از بی رحمی پلیس در نیویورک سخن گفت که با اعتراضات شدید پلیس آمریکا همراه بود. پاتریک لینچ رئیس انجمن پلیس های گشتی نیک خواه، اولین نفری بود که بر ضد حرف های تارانتینو موضع گرفت. پس از آن پلیس لس آنجلس هم از وی حمایت کرد و فیلم جدید تارانتینو را تحریم کرد چندی پیش هم اتحادیه پلیس فیلادلفیا به این تحریم پیوست. کلانتران اورنج کانتی هم به این تحریم پیوسته اند اما دامنه اعتراضات به تارانتینو با روزنامه نیویورک پست وارد فاز بعدی شد. این روزنامه چندی پیش با تیتر بزرگی عکس کارگردان «پالپ فیکشن» و «سگ های انباری» را روی جلد برده است. تیتر این روزنامه :« فقط بگو کویینتین، بگو معذرت می خواهی» است. تارانتینو که اخیر در یک برنامه تلویزیونی گفتگو محور به میزبانی ووپی گولدبرگ حاضر شده بود منتقدان خودش را شبیه «آدم بدهای فیلم های دهه 80» دانست. او همین طور در پاسخ به صحبت های پاتریک لینچ کفت: «تا آنجایی که برای من اهمیت دارد، پاتریک لینچ، با عبارت «ضد پلیس» از من یاد می کند، فقط به این خاطر که نمی توانند با انتقاداتی که من از آنها کردم، کنار بیایند.» کارگردان «جانگوی رها از بند» و «لعنتی های بی آبرو» همین طور ادامه داد: « بعضی از آنها (پلیس)، می گویند از من شگفت زده شده اند و ادعا می کنند که قرار است با من برخوردهای سختی بکنند.... آنها مثل آدم بدهای فیلم های دهه 80 می مانند.»

پنج اتحادیه بزرگ پلیس آمریکا اقدام به تحریم فیلم جدید تارانتینو کردند. آنها در نامه ای به رئیس کمپانی واینستین، هاروی واینستین اعلام کردند 325 هزار عضوشان تحت هیچ شرایطی به اکران جدیدترین فیلم کویینتین تارانتینو نخواهند رفت. اما این برخورد با مقابله فعالان علیه خشونت پلیس رو به رو شد. آنها شب افتتاحیه «هشت نفرت انگیز» در فرش قرمز حاضر شدند و علیه پلیس آمریکا و به نفع کویینتین تارانتینو شعار دادند.

در حالی که دیگر به نظر می رسید همه چیز آرام شده اما نسخه اسکرینر فیلم «هشت نفرت انگیز» در فضای مجازی منتشر شد تا بدشانسی های تارانتینو تکمیل شود. حالا خبر رسیده این موضوع به خاطر ارسال نسخه دی وی دی مخصوص فصل جوایز برای یکی از مدیران استودیوها در هالیوود رخ داده است. این نسخه برای اندرو کسوف یکی از مدیران عامل کمپانی الکون اینترتینمنت ارسال شده بود. شرکتی که سال گذشته یکی از سرمایه گذاران اصلی فیلم «برتری» والی فیستر با بازی جانی دپ و تهیه کنندگی کریستوفر نولان بود. کسوف که کاملا با اف بی آی همکاری می کند گفته اصلا دی وی دی مربوطه به دستش نرسیده و در بین راه اتفاقاتی برایش افتاده. او عنوان می کند به جز همکاری کامل با اف بی آی، شرکتش هم تیم مستقل تبلیغاتی خودش را راه خواهد انداخت تا ببیند چه بر سر دی وی دی هایش آمده.

این نسخه توسط یک گروه هکر با نام HIVE-CM8 در فضای مجازی منتشر شده و گفته می شود در روز اول بیش از 200 هزار بار دانلود شده. CM8 تاکنون 40 فیلم را به صورت دی وی دی اسکرینر آپلود کرده و قرار است در فضای مجازی یک به یک منتشر کند. این هکرها فیلم هایی مثل «بازگشته»، «کرید» و «استیو جابز» را هم در فضای مجازی منتشر کرده اند. تاکنون از این 40 عنوان حدود 20 عنوان منتشر شده است.

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 5137
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

پنج شنبه 5 فروردين 1395 ساعت : 11:20 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
این تارانتینوی لعنتی!!!
نظرات

این تارانتینوی لعنتی!!!

منبع:پویا نیوز.ویکیپدیا.artiribu.blogfa.com.سینماسنتر

گردآوری،دیزاین و تدوین نوشتار: مهرداد میخبر

img/daneshnameh_up/5/51/tarantino.gif

مقدمه

_____

براي شناخت تارانتينو وسینمای او بايد به دو نكته اساسي كه بنيان هاي زيبايي شناسي فيلم هاي او عملا از آنها ريشه مي گيرد، توجه كرد؛ اول خصلت هاي دوره اي كه فيلم هاي او در آن ساخته و اكران شده اند و دوم زندگي او. به طور كلي سينماي تارانتينو رانقطه تقاطع دو خط مي دانند؛ اولي خط فيلم نوآر كلاسيك و دومي خط فيلم هاي جريان ساز داستاني و عامه پسند.

کوئنتین تارانتینو به گواه مطالب گوناگونی که درباره او و کارهای سینمایی اش در مجلات و روزنامه های مختلف ترجمه و نوشته شده است ، در ایران چهره شناخته شده ای است و نیازی به بازگویی آنها نیست . فیلم های او واجد خصوصیاتی است که او را از دیگر همکارانش جدا می مند . یکی از این ویژگی ها فیلمنامه قوی آنهاست . فیلمنامه هایی با داستان جذاب و غیر قابل پیش بینی ، با ساختاری فکر شده و محکم . فیلم پالپ فیکشن ، که خارج از جریان استودیو هیط هالیوودی و به سبک و زبانی شخصی ساخته شد، یکی از مهمترین فیلم های دهه نود محسوب می شود که در جشنواره کن سال ۱۹۹۴ جایزه نخل طلا را برای تارانتینو به ارمغان آورد و نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد .ولی در رقابت با فیلم فارست گامپ از دستیابی به آن باز ماند . اما تارانتینو و اوری توانستند جایزه بهترین فیلمنامه را بدست آورند و تارانتینو به شاهزاده داستان های عامه پسند و تبه کاران جوان شهره شد....راستی...این تارانتینوی لعنتی یکدفعه از کجا پیدایش شد و سبک بینظیر و عجیب غریب خودش را بناکرد!؟ 

img/daneshnameh_up/a/a0/Reservoir_Dog1.jpg

این تارانتینوی لعنتی!!!

________________

اسم کامل:کوئِنتین جِروم تارانتینو(Quentin Jerome Tarantino)

وی کارگردان،هنرپیشه و فیلمنامه‌نویس آمریکائیست که برندهٔ جایزهٔ نخل طلایی بهترین کارگردان، هنرپیشه و همچنین برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین فیلمنامه‌نویس می‌باشدتارانتینو در ابتدای دههٔ ۹۰ با ساخت فیلم‌هایی با ساختار غیرخطی و پست مدرن و به تصویر کشیدن خشونت تصنعی، به شهرت رسید. وی را کارگردان دی‌جی می‌نامند. دلیل این نام نیز بخاطر نحوه استفاده وی از موسیقی برای خلق صحنه‌های خاص در فیلم‌هایش است.

تارانتینو از همان ابتدا به هنر و صنعت سینما علاقه بسیاری داشت؛ وی در زمانی که مشغول یادگیری بازیگری بود، در یک مرکز اجاره فیلم (ویدئو کلوب) مشغول به کار بوده است. فعالیت تارانتیو در دهه ۱۹۸۰ و زمانی که فیلم آماتوری تولد بهترین دوستم را به نگارش درآورد و کارگردانی نمود آغاز شد. نمایشنامه همین فیلم بود که پایه‌های شکل‌گیری نمایشنامه بعدی‌اش، یعنی عشق حقیقی را شکل داد. در اوایل دهه ۱۹۹۰ تارانتینو کار خود را به عنوان فیلم‌ساز مستقل آغاز کرد و پ فیلم سگ‌های انباری را ساخت. فارغ از نوع فیلم، مجله امپایر این فیلم را «خارق‌العاده‌ترین فیلم مستقل همه زمان‌ها» نامید. پیشرفت تارانتینو با ساخت فیلم بعدیش، داستان عامه‌پسند در سال ۱۹۹۴ سرعت بیشتری به خود گرفت. این فیلم از نظر تجاری توانست موفقیت بسیاری کسب کند. این فیلم را نیز یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ می‌دانند. فیلم بعدیش نیز فیلم جکی براون بود که از روی یک رمان ساخته شده بود.

img/daneshnameh_up/a/ac/Pulp2.jpeg

فیلم بعدی تارانتینو، فیلم مشهور بیل را بکش بود که در دو قسمت بخش ۱ و بخش ۲ (یکی در اواخر ۲۰۰۳ و دیگری در اوایل ۲۰۰۴) منتشر شد. این فیلم‌ها به‌نوعی حاوی هنرهای رزمی ژاپنی و روح فیلم‌های وسترن اسپاگتی در خود بودند. فیلم بعدی‌اش ضد مرگنام داشت و سپس شروع به ساخت فیلم مشهور دیگرش، حرامزاده‌های لعنتی شد. این فیلم بر اساس داستانی تخیلی در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت. جدیدترین فیلم تارانتینو نیز فیلم جنگوی آزادشده است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. این فیلم روایت‌گر دوران برده‌داری آمریکا است. جنگوی آزادشده پرفروش‌ترین فیلم تارانتینو به نسبت سایر فیلم‌هایش است و تاکنون موفق به فروشی بالای ۴۲۵ میلیون دلاری شده است.

برای شناخت سینمای تارانتینو باید به دو نکته اساسی که بنیان‌های زیبایی شناسی فیلم‌های او عملاً از آنها ریشه می‌گیرد، توجه کرد؛ اول خصلت‌های دوره‌ای که فیلم‌های او در آن ساخته و اکران شده‌اند و دوم زندگی او. به طور کلی سینمای تارانتینو را نقطه تقاطع دو خط می دانند؛ اولی خط فیلم نوآر کلاسیک و دومی خط فیلم‌های جریان‌ساز داستانی و عامه پسند.

img/daneshnameh_up/6/68/Kill_Bill.jpg

خلاصه ای از زندگی هنری او

_____________________________________________________

تارانتینو متولد 27 مارس 1963درشهر ناکسویل واقع در ایالت تنسی آمریکاست. وی فرزند بازیگر و نوازنده موسیقی، تونی تارانتینو و کانی مک‌هیو، یک پرستار، است. وی یک برادر ناتنی کوچک‌تر از خودش به نام ران دارد. پدر وی از تبار ایتالیایی‌ها و مادرش از تبار ایرلندی‌های ساکن آمریکاست. پدر و مادر کوئینتین پیش از تولدش از هم جدا شدند و او توسط مادرش پرورش یافت. طبق گفته‌های خود تارانتینو، مادرش مدتی وارد رابطه‌ای با قهرمان بسکتبال، ویلت چمبرلین شده بود.

تارانتینو به همراه مادرش ابتدا به محله تورانس و بعد به هاربر سیتی، در لس‌آنجلس نقل مکان می‌کنند و در همین دوره بود که وی وارد کلاس‌های نمایش می‌شود. او تا دوران دبیرستانش در همین شهر ساکن بوده و در نهایت در سن ۱۵ سالگی تصمیم می‌گیرد برای شرکت کردن تمام‌وقت در کلاس‌های بازیگری، تحصیل در مدرسه را ترک کند.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

تارانتینو به عنوان کارگردان، نمایشنامه نویس، هنرپیشه و تهیه کننده شاید یکی از برجسته ترین و به یاد ماندنی ترین استعدادهایی بود که در اوایل دهه نود میلادی در صنعت سینما پدیدار شد. بر خلاف نسل قبلی فیلم‌سازان آمریکایی، تارانتینو هنر خود را با تجربه و کار بدست آورده بود و تحصیلات دانشگاهی خاصی در این زمینه نداشت. شاید به همین دلیل بود که توانست سبک جدید و مستقلی را در صنعت سینما ایجاد کند. فیلم‌های او تریلرهای (فیلم‌های هیجانی) بودند که هوش و ذکاوت خاصی در آنها به کار رفته بود. و مکالمات منحصربه‌فرد در آنها خودنمایی می‌کرد. و البته خشونت هم جزء جدایی ناپذیر این فیلم‌ها بود. تارانتینو در ابتدا کار خود را با هنرپیشگی آغاز کرد که نقش‌های کوچکی بودند. او مدتی در آرشیو فیلم ساحل منهتن (واقع در ایالت کالیفرنیا) کار می‌کرد و در همین زمان دوره‌های آموزشی را هم در زمینه سینما گذراند.

 

دهه ۱۹۸۰

در مدتی که او در سواحل منهتن کار می‌کرد شروع به نوشتن یک فیلمنامه به نام عشق حقیقی کرد. و آن را در سال ۱۹۸۷ تکمیل کرد. تارانتینو به همراه همکار خود راجر آوری (که او هم بعدها کارگردان شد) به دنبال سرمایه‌گذار می‌گشتند تا فیلمنامه را تبدیل به فیلم کنند. بعد از سال‌ها چانه زنی و جواب رد شنیدن او تصمیم گرفت فیلمنامه خود یا همان عشق حقیقی را بفروشد. عشق حقیقی بعد از چند بار دست به دست گشتن به دست کارگردان معروف تونی اسکات افتاد.

دهه ۱۹۹۰

در مدتی که تارانتینو به دنبال سرمایه‌گذار می‌گشت فیلمنامه قاتلین بالفطره را نوشت. او بار دیگر توان رفتن به دنبال سرمایه‌گذار را نداشت و فیلمنامه را به شریکش، رند واسلر داد. سپس پولی را که از فیلمنامه عشق حقیقی بدست آورده بود برای هزینه‌های پیش تولید فیلمسگ‌های انباری خرج کرد. بعد از اینکه هاروی کیتل حاضر شد در این فیلم بازی کند شرکت لایو اینترتینمنت سرمایه‌گذاری روی این فیلم را قبول کرد. این فیلم در فستیوال ساندنس سال ۱۹۹۲ بر سر زبان‌ها افتاد. در حالیکه طرفداران و منتقدان زیادی از تارانتینو تمجید کردند ولی افراد زیادی هم علیه او قلم زدند. در سال ۱۹۹۳ تارانتینو فیلمنامه بعدی خود را به نام داستان‌های عامه پسند نوشت و آن را کارگردانی کرد. این فیلم سیر داستانی سه جنایت در هم‌تنیده را بیان می‌کرد. و فیلم پر هزینه عشق حقیقی تونی اسکات هم در همان سال اکران شد.

در سال ۱۹۹۴ تارانتینو از یک چهره تازه‌کار به فردی مشهور تبدیل شده بود. فیلم داستان‌های عامه پسند جایزه نخل طلا را در فستیوال فیلم کن بدست آورد. و در آن زمان تارانتینو مورد توجه مطبوعات قرار گرفت. قبل از نمایش فیلم در ماه اکتبر، الیور استون نسخه‌ای از قاتلین بالفطره را روانه سینماها کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. تارانتینو مدتی از سینما فاصله گرفت تا بتواند روی فیلمنامه بعدی خود تمرکز کند. فیلم داستان‌های عامه پسند برایش ۸ میلیون دلار درآمد داشت. این فیلم در نهایت موفق به کسب درآمدی معادل ۱۰۰ میلیون دلار شد و در بسیاری از شهرهای آمریکا در صدر جدول فروش بود. داستان‌های عامه پسند همچنین نامزد دریافت شش اسکار شد که شامل بهترین تصویر سازی، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه (برای تارانتینو و اوری)، بهترین هنرپیشه (جان تراولتا)، بهترین بازیگر مرد نقش دوم (ساموئل ال جکسون) و بهترین نقش دوم زن (اما ترومن) می‌شد. بعد از این موفقیت تارانتینو در برنامه‌ها و مصاحبه‌های مختلف تلویزیونی دعوت می‌شد و در صدر توجهات قرار داشت. در اوایل سال ۱۹۹۵ میلادی تارانتینو یک قسمت از چهار اتاق را کارگردانی کرد.

تارانتینو در نیمه بعدی دهه ۹۰ نقش چند چهره‌ای خود را به عنوان هنرپیشه، کارگردان، نویسنده فیلمنامه و تهیه کننده ادامه داد. در سال ۱۹۹۶ برای فیلم از گرگ و میش تا سحرفیلمنامه نوشت و تهیه کنندگی آن را به عهده گرفت.
او افتخارات و تحسین‌های گذشته را با فیلم جکی براون به عنوان نویسنده فیلمنامه و کارگردان تکرار کرد. و در این فیلم با بازیگر افسانه‌ای ساموئل ال جکسون همکاری داشت و این همکاری در رسانه‌ها جنجال زیادی به پا کرد چون ساموئل در آن دوره درخواست‌های بزرگی را به عنوان بازیگر رد کرده بود تا در فیلم تارانتینو بازی کند. در سال ۱۹۹۷ تارانتینو در مستند Full Till Boogie شرکت کرد که برای فیلم از گرگ و میش تا سحر ساخته شده بود. سال بعد هم کار خود را با ایفای نقش در فیلم 'گفته خدا گذراند و در سال ۱۹۹۹ دوباره پشت دوربین قرار گرفت. تا قسمت بعدی فیلم از گرگ و میش تا سحر را با نام پول خون تگزاس بسازد.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

دهه ۲۰۰۰

اواخر سال ۲۰۰۳ میلادی او چهارمین کار خود را با نام بیل را بکش ساخت و چون داستان آن برای یک فیلم بسیار طولانی بود آنرا به دو قسمت بیل را بکش بخش ۱ و بیل را بکش بخش ۲ تبدیل کردند. در قسمت اول فیلم، هنرپیشه زن اما ترومن در نقش یک آدمکش به نام عروس ظاهر می‌شود. در این فیلم تلفیقی از سینمای شرقی و آمریکایی که همه چیز در آن به افراط کشیده شده است را می‌توان مشاهده کرد. خشونت بی‌رحمانه جزء جدایی‌ناپذیر این فیلم است. و به نظر می‌رسد دیالوگ شخصیت‌های فیلم سعی دارد آن را از یک انتقام ساده به یک داستان حماسی تبدیل کنند. قسمت دوم این فیلم نیز در اوایل سال بعد، ۲۰۰۴ منتشر شد.

در سال ۲۰۰۵ تارانتینو کارگردانی فیلم شهر گناه را به عهده گرفت تا فیلم‌سازی دیجیتال را (به عنوان یک کارگردان میهمان) تجربه کند. وی در ادامه فعالیت حرفه‌ای خود، فیلم‌هایی چون ضد مرگ و حرامزاده‌های لعنتی را ساخت و موفق به دریافت جوایز متعددی گردید.

 
تارانیتو در پاریس - ژانویه ۲۰۱۳ (مراسم نمایش فیلم جنگوی آزادشده).نمائی از (حرامزاده های لعنتی)

۲۰۱۰ تا امروز

سال ۲۰۱۱ بود که تارانتینو کار روی فیلم جنگوی آزادشده را شروع کرد. این فیلم در خصوص انتقام گرفتن یک برده سیاه‌پوست در منطقه جنوب آمریکا است که در سال ۱۸۵۸ اتفاق می‌افتد. این فیلم در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ روی پرده سینماها رفت. در طی مصاحبه‌ایی که با خبر شبکه ۴ تلویزیون انجام داد، از وی در خصوص ارتباط فیلم‌های حاوی تصاویر خشونت‌بار با واقعه تیراندازی دبستان سندی هوک سوال شد که وی نسبت به این پرسش بسیار عصبی و گلایه‌مند شد.

d9201  2 1 20131224193119 سینما: کوئنتین تارانتینو قصد بازنشستگی دارد

در نوامبر ۲۰۱۳ بود که تارانتینو عنوان کرد در حال کار روی فیلم جدیدش است و این فیلم نیز در ژانر وسترن خواهد بود؛ البته در ادامه گفت که این فیلم ارتباطی با جنگوی آزادشده ندارد. در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۴ مشخص شد که نام فیلم «هشت منفور» (The Hateful Eight) خواهد بود و قرار بود تولید فیلم در تابستان ۲۰۱۴ شروع شود، اما چندی بعد، محتوای کامل نمایش‌نامه به بیرون درز کرده و تارانتینو را از ساخت آن منصرف کرد. قرار بود وی نمایش‌نامه را بجای فیلم، به شکل یک رمان در کتابی منتشر کند. در ۱۹ آوریل، تارانتینو به شکل عمومی کمی در مورد نمایش‌نامه لو رفته‌اش صحبت کرد و عنوان داشت که در حال نوشتن مطالب جدیدی بود؛ اما به شکل دقیق‌تری در این خصوص توضیحی نداد. در ۲۸ مه ۲۰۱۴ تارانتینو گفت که دیگر آرام شده و قرار است تولید اثر پیشینش، «هشت منفور» را در ماه نوامبر در وایومینگ آغاز کند. بازیگران فیلم شامل این افراد است:ساموئل ال. جکسون، بروس درن، والتون گوگینس، تیم راث، مایکل مدسن، کرت راسل، جیمز رمار، جیمز پارکس، امبر تامبلین، دنیس منوشت وزویی بل. احتمالاً نیز فیلم در سال ۲۰۱۵ برای اکران آماده خواهد شد. با تغییر برنامه، فیلم‌برداری این فیلم قرار شد در اوایل ۲۰۱۵ آغاز شود.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

استفاده خشونت‌بار از سلاح

تارانتینو بر خلاف سایرین، بر این گمان است که خشونت موجود در فیلم‌ها هیچ تاثیری بر خشونت در دنیای واقعی ندارد. در سال ۲۰۱۲ و طی مصاحبه‌ای در مورد حادثه تیراندازی دبستان سندی هوک وی پاسخ داد که مسئله سلاح مشکلی است که «به برنامه کنترل سلاح و سلامت ذهنی افراد مرتبط است». وی همچنین ادامه داد که گفتن اینکه این تیراندازی الهام گرفته شده از فیلم‌ها است، نوعی بی‌احترامی به قربانیان این تیراندازی است.

در سال ۲۰۱۳ و در هنگام مصاحبه با کانال خبر ۴ بریتانیا، در پاسخ به این سوال که «چرا شما اینقدر قاطع منکر هرنوع ارتباط بین خشونت استفاده از سلاح در فیلم‌ها و دنیای واقعی هستید» پاسخ داد: «من سوال شما را رد می‌کنم. بنده برده نیستم و شما هم ارباب من نیستید. به شما هیچ ارتباطی ندارد که من در این مود چه فکری می‌کنم. طی ۲۰ سال گذشته من بارها و بارها در مورد خودم صحبت کردم و دیگر از توضیح دادن مجدد در مورد خود برای بارهای دیگر خودداری می‌کنم.»

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

اصطلاحات نژادپرستانه

اسپایک لی، از کارگردانان آمریکا، با انتقاد از تارانتیو این موضوع را مطرح کرد که وی در فیلم‌هایش از اصطلاحات نژادپرستانه همچون کاکاسیاه زیاد استفاده می‌کند. تارانتیو با حضور در برنامه‌ای تلویزیونی، پاسخ وی را چنین داد:

به عنوان یک نویسنده، بنده حق این را دارم که در مورد هر شخصیتی در دنیا که بخواهم بنویسم، حق این را دارم که جای آنها باشم، حق این را دارم که در مورد آنها فکر کنم و حقیقت را آنطور که می‌بینم بیان کنم. اگر بگویند که بخاطر اینکه بنده سفیدپوست هستم حق این‌کارها را ندارم ولی برادران هیوز بخاطر سیاه‌پوست بودنشان می‌توانند، این نژاد پرستی است. این درواقع قلب نژاد پرستی است و من این را نخواهم پذیرفت.

ساموئل جکسون که به عنوان بازیگر در فیلم هردو کارگردان ظاهر شده، از عقاید تارانتینو حمایت می‌کند. وی در مصاحبه‌ای که در جشنواره فیلم برلین انجام داد گفت که «گمان نمی‌کنم که این واژه در متن فیلم توهین‌آمیز باشد. هنرمندان سیاه‌پوست فکر می‌کنند که فقط آنها حق استفاده از این الفاظ را دارند که این نوعی زورگویی است.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

پخش‌شدن نمایش‌نامه

در ژانویه ۲۰۱۴ تارانتینو علیه یک شرکت رسانه‌ای آمریکایی به عنوان ناقص قانون کپی‌رایت شکایت می‌کند. این شرکت رسانه‌ای متهم است که نمایش‌نامه ۱۴۶ صفحه‌ای تارانتینو را به شکل عمومی منتشر کرده است. طبق گفته‌های تارانتینو، این نمایش‌نامه فقط در اختیار ۶ شخصی بود که او کاملاً به آنها اعتماد دارد. در حالی که پس از لو رفتن فیلم‌نامه «هشت نفرت انگیز» کوئینتین تارانتینو اعلام کرده بود این پروژه را کنار خواهد گذاشت،‌ اما با تغییر عقیده این کارگردان،‌ این فیلم هم‌اکنون مراحل فیلم‌برداری خود را در کلرادوی آمریکا سپری می‌کند.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

سبک فیلم‌سازی و تاثیر پذیرفتگی‌ها

موسیقی در فیلم‌هایی که تارانتینو کارگردانی آنها را انجام داده از جایگاه بالایی برخوردار است. خود تارانتینو در این مورد می‌گوید که در اتاق خوابش در حالی که به موسیقی گوش می‌دهد، صحنه‌های فیلم‌هایش را که با ریتم آن اهنگ سازگار است خلق می‌کند.

در سال ۲۰۱۲ و در مجله سایت اند سوند تارانتینو نام ۱۰ فیلم برتر مورد علاقه‌اش را نام برد. این فیلم‌ها شامل این موارد بود: اینک آخرالزمان، تحمل خبرهای بد، کری، ژولیده و مغشوش، فرار بزرگ، دختر نوبت جمعه‌اش، آرواره‌ها، دوشیزگان زیبا در نوبت، طوفان چرخنده، ساحر، راننده تاکسی و خوب بد زشت. وی همچنین از طرفداران فیلم به‌هم ریختن به کارگردانی برایان دی پالما است. این طرفداری به حدی بود که بازیگر اصلی این فیلم (جان تراولتا) را برای بازی فیلم خودش (داستان عامه‌پسند) دعوت به همکاری می‌کند. در سال ۲۰۰۷ تارانتینو همچنین با اظهار نظر در خصوص فیلم آپوکالیپتو می‌گوید که این فیلم یک شاهکار او احتمالاً بهترین فیلم آن سال بوده است.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

استیو بوشمی، از بازیگران سرشناس سینما، درباره سبک فیلم‌سازی تارانتینو می‌گوید که سبک وی نوعی انفجار انرژی ولی در عین حال متمرکز است. بابت همین سبک است که وی در سرتاسر جهان تبدیل به چهره‌ای سرشناس تبدیل شده است. سبک فیلم‌سازی وی به نوعی است که حس خنده مخاطب را در زمان دیدن صحنه‌ای که خنده‌دار نیست تحریک می‌کند که البته خود تارانتینو در این خصوص می‌گوید فیلم‌هایش همگی درام هستند و هیچ‌کدام در ژانر کمدی نیستند.

طی نظرسنجی‌ای در سال ۲۰۱۳ که از مراکز آکادمیک گرفته شد، نظر افراد را در خصوص اینکه طی ۵ سال گذشته، نام کدام یک از افراد زیر در پایان‌نامه‌ها و مقالات بیشتر از بقیه ذکر شده است؟ نتیجه نظرسنجی برتری نام تارانتینو را در مقابل افرادی چون کریستوفر نولان، آلفرد هیچکاک، مارتین اسکورسیزی و استیون اسپیلبرگ نشان می‌داد.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

زندگی خصوصی

____________

تارانتینو برای چند بار مختلف با هنرمندانی چون میرا سوروینو، آلیسون آندرس، سوفیا کوپولا، جولی دریفوس، دیدم ارول، مارگارت چو و کیتی گریفین وارد رابطه‌های عاشقانه‌ای شده است. البته گفته می‌شود وی با اوما تورمن، از بازیگرانی که در فیلم بیل را بکش با وی همکاری کرده است نیز رابطه داشته است. اما تارانتیو در طول این مدت به این موضوع تاکید دارد که رابطه‌هایی که داشته همگی از نوع عشق افلاطونی بوده. وی گفته «نمی‌گویم که هیچ‌وقت ازدواج نخواهم کرد یا اینکه زیر ۶۰ سالگی باید پدر شوم. ولی من انتخابم را کرده‌ام که تنها در این راهم باشم. چون وقت فیلم‌ساختن دارم.»

از دوستان صمیمی تارانتینو می‌توان به رابرت رودریگز اشاره کرد که تارانتینو از وی به عنوان برادرش یاد می‌کند. دیگر دوستان صمیمی وی شامل: فیونا اپل، الی روث، پل توماس آندرسن، کوین اسمیت و هاروی کایتل.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

گفته می‌شود تارانتینو قرار است در سن ۶۰ سالگی خود را بازنشسته کند و تمام‌وقت مشغول نوشتن رمان شود. وی همچنین از منتقدان دیجیتالی شدن سینما است. وی اظهار داشته: «اگر به جایی برسیم که حتی دیگر نشود فیلم ۳۵میلی‌متری را در سینما پخش کرد، مطمئناً زودتر از ۶۰ سالگی بازنشسته خواهم شد.». گفته می‌شود وی در سال ۲۰۱۰ یک سینما را در شهر لس‌انجلس خریداری کرده و گفته که تا زمانی که من زنده و پولدار هستم، این سینما فیلم‌های ۳۵میلی‌متری پخش خواهد کرد.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

 سبک تارانتینو

__________________________ 

در  گفتارزیر تارانتینو شیوه خود را در نوشتن فیلمنامه به روشنی بازگو می کند . فیلمنامه نویسی یکی از نقاط قوت او به حساب می آید که به وسیله آن با نگاه ویژه اش ، دنیای خاص خودش را تعریف می کند و داستانش را در آن قرار می دهد . 
توجه تارانتینو در نگارش فیلمنامه بیشتر به اقتباس است ، زیرا آن را واسطه خوبی می داند که می تواند گفتگوها ، استعداد و هر چه را که برای عرضه کردن دارد ، از طریق آن نشان دهد . منبع اقتباس های او نیز رمان های المور لئونارد هستند ، که در نوشتن به شدت تحت تاثیر او قرار دارد . تارانتینو به صراحت اعلام می کند که سعی دارد در قالب فیلمنامه چیزی شبیه داستان های لئونارد خلق کند که به شیوه و حس او نزدیک است . مثل گفتگو های طولانی برای معرفی شخصیت ها و .... 
"... او به من یاد داد که شخصیت ها می توانند همیشه مماس و در کنار موضوع صحبت کنند و این مماس ها به اندازه اصل موضوع اهمیت دارند ، مثل حرف زدن مردم عادی ." 
المور لئونارد ، نویسنده امریکایی متولد ۱۹۲۵ است که آثار معتبری در حیِطه رمان های جنایی دارد و شهرت کتاب هایش به دلیل توصیف دقیق حال و هوای بومط آنهاست . او در نوشتن گفتگو های واقع گرایانه حسی قوی دارد . 
جالب است بدانیم تارانتینو در نوجوانی به دلیل سرقت نسخه ای از کتاب "سوویچ" نوشته لئونارد ، دستگیر می شود و مادرش برای تنبیه او بقیه روزهای تابستان همان سال ، کوئنتین را در اتاقش حبس می کند و وادارش می کند که یک خروار کتاب بخواند . بعد ها تارانتینو در دو فیلمنامه "رمانس حقیقی" و "جکی براون" از دو رمان لئونارد اقتباس می کند . 
از دیگر جنبه های نویسندگی تارانتینو این است که عادت دارد زیاد بنویسد . مثلا ۵۰۰ صفحه برای "پالپ فیکشن" می نویسد و بعد شروع به حذف آن می کند تا فیلمنامه شکل واقعی خود را پیدا کند . او معتقد است این کار برای او نتیجه خوبی داشته و هرگز به طولانی بودن فیلمنامه فکر نمی کند . 
"شما می توانید در شروع هر غلطی بخواهید بکنید ، در حالیکه برای تمام کردنش اصلا صبر و حوصله ندارید ، می خواهید بدانید چطور تمام می شود . در "جکی براون" سعی کردم از شر ۱۲۰ صفحه معمول خودم را خلاص کنم . من فکر می کنم بیش از حد به صفحات فیلمنامه اهمیت داده می شود . این یک مشکل اساسی است . وقتی پای "جکی براون" وسط باشد ، خوب من هم می گویم گور پدر تعداد صفحات ... من سرو ته نوشته هایم را نمی زنم تا شماره صفحات درست شود ... من رمان نمی نویسم . این فیلمنامه ها رمان های من هستند ، پس به بهترین شکل آنها را می نویسم ... فیلمنامه ها را هر وقت احساس کنم طولانی شده تمام می کنم . " 

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎
تارانتینو اعتقاد دارد که هر فیلمنامه ۴ تا ۶ صحنه اصلی دارد و صحنه های میانی جایی هستند که شخصیت های دیگر معرفی می شوند و باید بدون آنکه واقعا با آن ها درگیر شوید ، بنویسید . او پیدا شدن شخصیت هارا از همین جا می داند . 
در مورد نوشتن هم معتقد است که باید درست و روان نوشت نه با زحمت و کلنجار ، نوشته ها همین طور باید بیایند و آنجاست که آنها پیدا می شوند و زندگی می کنند . 
"بنابر این من یک سری ایده کلی برای رسیدن به جایی که می خواهم بروم دارم ، ولی در واقع این مسافرت را تازه شروع کرده ام . اگر گم بشوم به راهنماهای کلی رجوع می کنم ، در غیر این صورت اتفاق ها در لحظه می افتد . فکر می کنم شیوه کار کردن رمان نویس ها از جمله المور لئونارد هم همین طور است."
"من هیچ قانون مشخص و از پیش تعیین شده ای برای کارم ندارم ، ولی همیشه فکر می کنم اگر قرار است داستانی درگیری عاطفی بیشتری ایجاد کند ، در اول ، وسط و آخر آن باید از این روش استفاده کنم . اصلا قرار نیست کاری انجام دهم که باهوش بودنم را به نمایش بگذارم . احساسات همیشه به زیرکی چیره می شود و در نهایت صحنه ای که هوش و احساسات را با هم دارد فوق العاده به نظر می رسد ... من هیچ شیوه مشخص و منحصر به فردی ندارم ، هیچ کتاب راهنمایی برای این کار ندارم ... صادقانه بگویم ، سعی نمی کنم در موقع نوشتن منطقی باشم ، واقعا سعی نمی کنم .
فقط سعط می کنم جریانی که بین مغز و دستم جاری می شود را حفظ کنم تا به قلمم برسد ... با لحظه و غریزه ام پیش می روم . این فرق می کند با این که بخواهید بازی کنید یا هوشمندی به خرج دهید. صداقت برای من مسئله مهمی است . شما همینطور می نویسید و به جایی می رسید که شخصیتتان می تواند از این راه برود یا از آن راه . 
من نمی خواهم دروغ بگویم ، شخصیت ها باید خودشان صادق باشند و این چیزی است که من در بیشتر فیلم های هالیوودی نمی بینم. من شخصیت هایی را [در آن ها] می بینم که پشت سر هم دروغ می گویند ... از نظر من شخصیت ها کار خوب یا بد انجام نمی دهند ، بلکه فقط کار واقعی یا غیر واقعی انجام می دهند . اصولا نوشتن برای من مثل سفر کردن است . من بعضی از ایستگاه های بین راه را می شناسم ، حالا در بعضی توقف می کنم و در بعضی نه . از بعضی مطمئن نیستم تا این که به آنها برسم . 

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎
نوشتن مثل راه رفتن است ، همانطور که پاها موقع راه رفتن خود به خود جلوی یکدیگر قرار می گیرند ، من هم به شخصیت هایم اجازه می دهم که کار خودشان را بکنند . آنها شروع به حرف زدن می کنند و همین طور ادامه می دهند . بازی بداهه بازیگران به من در نوشتن و درآمدن شخصیت ها کمک می کند . عادتم این است که با کاغذ و قلم بنویسم ، چون معتقدم چنین عملط به روند نوشتن کمک می کند ... من با شخصیت ها شروع می کنم و بعد از آن هر چیزی ممکن است پیش بیاید ، درست مثل زندگی . نباید از پیش تعیین کنی به کجا می خواهی بروی و چه چیز هایی می خواهی ببینی ، می توانی فکر کنی ، اما باید آزاد باشی تا چیزهایی که حتی تصورش را هم نمی کردی برایت پیش بیایند . من تا حدی مرد لحظه ها هستم . می توانم یک سال به یک ایده فکر کنم ، حتی دو ، سه یا چهار سال ، اما در نهایت چیزی که در لحظه پیش می آید راهش را به سوی فیلمنامه باز می کند ." 

تارانتينو سعي مي کند در خلق شخصيت ها و روايت قصه هايش، علاقه خود به آنها را حتي الامکان پنهان کند؛ و به خصوص درباره قهرمان داستانش اين گونه عمل مي کند. او دست به نگارش داستان هايي مي زند که به آنان گرايش شخصي دارد؛ و موضوعات کلي درباره زندگي يا جهان، مورد علاقه اش نيست. از آنجا که تارانتينو سال هايي را در ويديو کلوپ ها و بين فيلم ها سپري کرده و شخصيتش در ارتباط با آنها شکل گرفته، مي تواند در ابتدا از حافظه بصري منحصر به فردش سود جويد. او حافظه سينمايي اش را زيرورو مي کند و در آنجا جواهرات ارزشمند مورد نيازش را مي يابد؛ سپس آنها را تکميل و آماده مي کند و با گرد هم آوري عناصري که پيشتر هرگز به هم نزديک نبوده اند، اثرش را ساخته و پرداخته مي کند. 

کوئنتين تارانتينو با بازسازي اين ميراث شخصي و توأمان همگاني، از موهبت تصوير کردن عصاره فيلم ها، کتاب هاي تصويري، ترانه ها، سريال هاي تلويزيوني و... بهره مند مي شود. او از دروازه اي وسيع وارد الگوهاي اسطوره اي کهن و سنت عظيمي مي شود که سرزمين آمريکا از آن تغذيه کرده است؛ سنتي که ظاهراً آثار او را سرشار از تصاوير، صداها و فضاهايي مي کند که عمق تأثيرشان روي بيننده آشکار است. به ويژه که او در وفاداري به منابع، بسيار دقيق و موشکافانه عمل مي کند. اين منابع الهام براي خلق تصاوير- خواه سينمايي، خواه ادبي و خواه موزيکال - با عبور از صافي تأثيرات ساموئل فولر و سرجو لئونه و الويس پريسلي و The Delfonics از مجله عامه پسند «ماسک سياه» تا آثار جي.دي.سلينجر نشئت مي گيرند. قطعاً سينماي تارانينو، ملهم از آثار متعدد بسياري از سينماگران است و گاه تنها يکي از ابعاد آن فيلم ها مورد ارجاع قرار مي گيرد. تارانتينو توسط همين مهارت استثنايي اش از سايرين متمايز مي شود؛ که حوزه استقراض و ارجاعات نمادينش فقط در حد توقف در روند روايي فيلم و يا تحول در قصه نيست. 

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎
يکي از ترفندهاي کار کوئنتين تارانتينو، چيدمان استادانه جزئيات و خرده داستان هاست. آثار اين فيلم ساز، بر تمايل خاص «تارانتينويي» به درهم ريختگي روايت در بُعد تاريخ و زمان و مکان خاص «تارانتينويي» به درهم ريختگي روايت در بُعد تاريخ به زمان و مکان و جست و خيز از يک دنيا به دنياي ديگر و از يک موضوع به موضوعي ديگر تکيه مي کنند. البته لزومي ندارد که بيننده همه منابعي را که کارگردان به آنان ارجاع داده، بشناسد. اما در صورت شناخت او، نمايش جالب تر و شگفت انگيزتر خواهد شد. در سبک روايتگري تارانتينو، پرسوناژهايي زندگي مي کنند که به شيوه اي خاص، ديالوگ ها را خود تعيين مي کنند. کارگردان آنها را ترغيب به حرف زدن مي کند و سپس به ثبت و ضبط آن چه مي گويند، مي پردازد. ديالوگ براي او همچون عنصري بسيار سهل وممتنع به نظر مي رسد که در صورت هماهنگي با فضا، مي تواند تا بي انتها ادامه يابد. گاه مکالمات در ظاهر وجوه دقيق و منطقي ندارد و شخصيت ها جمله هايي بي اهميت و بي هدف بر زبان مي آورند. در واقع آنها مي توانند به مدت 10 دقيقه درباره مدونا، کوکاکولا و ماکاروني با پنير صحبت کنند؛ درست مثل گفت و گوهايي که در زندگي روزانه مي شنويم. 
تعلق خاطر کوئنيتن تارانتينو به زندگي واقعي، ساختار فيلمنامه هايش را اين چنين بکر و پازل گونه کرده است. در ساختمان آنان، قصه ها به نحوه فصل بندي يک رمان، به يکديگر مربوط مي شوند. تارانتينو از لحظه ورودش به عالم سينما تاکنون، بذر تحول را در ميزانس هاي متعارف هاليوودي کاشته است. در واقع طبق مکانيسم رايج داستان پردازي در هاليووود، روايت ها بايستي خطي و تک بعدي بوده و در مجموع فقط از يک نقطه نظر قابل بررسي باشند؛ با آغاز و پاياني کاملاً مشخص و بي هيچ ابهام و ايهام، تا درک کامل اثر توسط تماشاگر بلافاصله و بدون احساس سرگيجه و فريب خوردگي پاسخ را پيش از پرسش مطرح کند. او تمايل دارد جهان فيلم هايش بيشتر به ادبيات داستاني نزديک باشد تا به سينما؛ چرا که پيچيدگي اي که در رمان هاست، در فيلمنامه هاي اورجينال ناياب است. به عنوان مثال يک رمان مي تواند قصه را از ميانه مسير آغاز کند؛ بازگشت زماني اش، تنها بر اساس يک بعد شکل نمي گيرد و خواننده نکاتي تازه فرا مي گيرد. 

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎
تارانتينو با نگارش فيلمنامه هايي که دستخوش تحريف زماني شده اند، پيش از هر چيز ترتيب سکانس ها را به گونه اي مي چيند که مخاطبش به اطلاعات مدّنظر کارگردان دست دارد. طبعاً او به محض شروع خلق روايت، درباره قهرمانان و سرنوشتشان مي داند. اما هميشه سؤال هايي را بي پاسخ بر جاي مي گذارد و ايده هاي جذابي را مطرح مي کند تا تماشاگر درباره شان به اکتشاف بپردازد. هر چند که نمي داند آن ايده ها تا چه ميازن کارا و مؤثر خواهند بود، اما با اين اوصاف مي خواهد آنها را بيازمايد. 
کوئنتين تارانتينو در مدت مرحله نگارش، به آم هايش آزادي مطلق هديه مي دهد؛ به ويژه در رابطه با ديالوگ ها (پيشتر به آن اشاره کرديم) که مي توانند تا بي نهايت زمان ادامه يابند. تأکيد ديگر او، روي روش شکل گيري شخصيت هاست که در حين آماده سازي نقش توسط بازيگر، تکامل مي يابند. 
در دنياي تارانتينو، کمابيش همه آدم ها در انتها کشته مي شوند. و البته نه به شيوه اي آسوده، بلکه پيکر آنان توسط گلوله سوراخ سوراخ مي شود؛ خون از بدن فواره مي زند و در لوکيشن شناور مي شود. و گاه زماني طولاني صرف رنج فيزيکي شخصيت ها مي شود؛ که اين فيلم ها را به سمت پيدايش مسئله بسيار بحث انگيز خشونت سوق مي دهد. بديهي است که تارانتينو انتقادات و نکوهش هاي مربوط به «ستايشش از خشونت» را نمي پذيرد. از ديدگاه او، نوع خشونت روي پرده، با خشونت در زندگي حقيقي تفاوت دارد، اما او قطعاً از تماشاي خشونتي که خوب اجرا شده، تفريح مي کند! و از آفرينش سکانس هاي خونريزي و کشت کشتار، ديوانه وار لذت مي برد! او حتي يک طبقه بندي از صحنه هاي تيراندازي محبوبش انجام داده است. از جلمه رويارويي هفت تير کش ها در فصل فينال اين گروه خشن (سام پکين پا/ 1969). نشانه هايي از اين سکانس هاي محبوب کارگردان را مي توان در جاي جاي جهان آثارش يافت. 
اگر فيلم سازي براي خلق اثرش از چگونگي ساختار يک رمان بهره بگيرد، در هر حال هستي دو عنصر ضروري است: قصه و شخصيت ها، که در پردازش بايد از نظر انساني کاملاً باورپذير باشند. اين مشخصه اي است که به زعم تارانتينو، در سينماي معاصر آمريکا عملاً روبه نابودي است. گفتني است که هدف اصلي تارانيتنو، تعريف کردن قصه اي است که از جنبه هاي دراماتيک، گيرا و جذاب باشد. نکته اي که براي او مهم تلقي مي شود، کارکرد و تأثير داستان است و اين که بيننده از تماشاي آن چه روي پرده است، مسحور شود. اين احساس هم زمان لذت و حيرت، به کمک کنايه ها، نقل قول ها و ارجاعات بينامتني و فرامتني فراهم مي شود که با تماشاي دوباره نيز به حيات خود ادامه مي دهند.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

ساختار شناسی ارجاع در سینمای کوئنتین تارانتینو

تارانتینو در مورد فیلم سگدانی خود گفته است که تقریبا تمام فیلم را از فیلم های قدیمی که دیده کش رفته است . حالا اگر این را یک تعارف و تمجید در نظر بگیرم یا نه بحث ارجاع در سینمای تارانتینو یکی از ویژگی های اصلی کار اوست . ارجاع های که از اسم کاراکترها و نحوه لباس پوشیدن تا دیالوگ ها و صحنه های عینا بازسازی شده را در بر می گیرد در سینمای به اصطلاح پست مدرن جدید ارجاع به اثار گذشته سینما یکی از مهم ترین بخش های کار است که در اثار کراگردانانی چون دیوید لینچ، هال هارتلی ، برادران کوئن ، تیم برتن ، رابرت رودیگوئز جیم جارموش و غیره می باشد . البته در کار هر کدام از این فیلم سازان شکل و کارکرد این نوع استفاده متفاوت می باشد در اثار تارانتینو ارجاع نسبت به کارگردانانی که در بالا اسمشان امد بیشتر و مهمتر است و تاثیر بسزایی را در سینمای او دارد . ولی سوالی که پیش می اید این است که ایا تارانتینو این کار را صرف جذابیت بیش تر ، ادای احترام به گذشتگان و یا نوعی خود شیفتگی انجام می دهد یا جریان چیز دیگریست ؟ به اینجا که می رسیم باید به این نکته مهم توجه کرد که تارانتینو تمام فن فیلمسازی اش را به گفته خودش از دیدن فیلم ها فراگرفته است و پر بیراه نیست که از همین فیلم ها نیز به عنوان ارجاع استفاده کند . این ارجاع ها که رابطه مستقیمی نیز با خود فیلم دارند از هر بخش و شکل و سبکی در تاریخ سینما را در بر می گیر د و همچون اثار تارانتینو مانند کولاژی حیرت انگیز در جای دقیق خود قرار گرفته اند . مثلا در همین پالپ فیکشن ادای احترام به نیروی هوایی ساخته هاوارد هاکس ، دسته جدا افتاده ژان لوک گدار ، در بارانداز ساخته الیا کازان ،روانی ساخته الفرد هیچکاک ، بوسه مرگبار ساخته رابرت الدریچ و پرتقال کوکی استانلی کوبریک را می توانیم یکجا ببینیم . تارانتینو اینقدر باهوش هست که این ارجاع ها را به شکلی در غالب فیلم بگنجاند که بیننده عادی یا بیننده حرفه ای با چشمان عادی نتواند متوجه انها شودحالا این سوال پیش می اید که ایا فیلم های تارانتینو بدون این ارجاع ها هم باز فیلم های خوبی بود ؟ جواب مسلما بله است ولی همین ارجاعات هستند که در فیلم هایش باعث رشد بیشتر و کیفیت قدرتمند ان ها می شود و با توجه به این نکته که در هر فیلمی بنا بر خصوصیات ژانری ان تارنتینو بدون ذوق زدگی استفاده مناسب و بجا از ان ها می کند . 

نکته دیگر این که با دانستن این نکته که سینمای پست مدرن مانند دیگر مقوله های دیگر پست مدرن شکل خود را با حالت گذار از نوع قبلی خود و در اینجا سینما بدست اورده پس پرداختن و البته هجو ان در شکا سینمای پست مدرن امری ضروری و اجتناب ناپذیر است هر کارگردانی با شناخت سینمای قبل از خود همیشه می تواند اثار بزرگتر و بهتری خلق کند . با فیلم دیدن های زیاد و نگاه موشکافانه و شیفته وار به سینمای قبل از زمانه خود می تواند اثارش را قدرتمند تر ارائه دهد . پس تعجب نکنید اگر در بزرگراه گمشده صحنه تیتراژکار در ان اتوبان تاریک و ان خط های جاده عینا توسط دیوید لینچ از فیلم بیراهه ادگار ج اولمر برداشته شده است و اینکه ای برادر کجایی بر اساس اسم یکی از فیلم نامه های شخصیت کارگردان فیلم سفرهای سالیوان ، پرستن استرجس ساخته شده است . اگر می بیننید رابرت رودریگوئز به فیلم های درجه ب و ج، ترسناک با ان کیفیت 16 میلیمتری عجیبشان در سیاره وحشت ارجاع می دهد ، دلیلی بر دیوانگی نیست بلکه در اصل هوش سرشار او را می رساند و همینطور کارگردانان پست مدرن دیگرمهمترین بخش سینما تاریخ سینماست ، ان دسته از کارگردانانی که سعی در حفظ این تاریخ دارند ، سینمای خودشان نیز مطمئنا حفظ می شود.

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

پارادوکس مضموني در آثار کوئنتين تارانتينو
در ميان فيلمنامه نويسان 20 سال اخير سينماي جهان، قطعاً کوئنتين تارانتينو جايگاهي قابل توجه و بارز را داراست. فردي که البته در مواجهه با مخاطبش با دو واکنش برخورد مي کند؛ عده اي او و فيلم هايش را آثاري بي محتوا و سرهم بندي شده توصيف مي کنند و البته عده اي نيز آنها را شاهکارهايي تابوشکنانه مي دانند. در هر صورت سينماي تارانتينو و مفاهيم عميقاً پست مدرن و البته ارجاعات مذهبي و فرامتني آثار او بسيار قابليت بحث دارند. عمده آثار تارانتينو را معمولاً نمي توان در دايره اي مفروض و به يک شکل تحليل کرد. او همواره داستان هايي را برمي گزيند که چندان در ادامه سير منطقي اثر پيشينش قرار ندارد. به همين دليل به وجهه هاي گوناگون عناصر مشترک او در آثارش مي پردازيم.
 

نگاه و تلقي از انسان و متافور: نابخشودگان در معرض عذابي عظيم

مردان مخلوق تارانتينو اکثراً جنايتکاراني شوخ و شنگ به نظر مي رسند که ظاهراً زندگي خود را وقف رسيدن به هدفي پوچ کرده اند. به طور مثال در شاخص ترين و البته مهم ترين ساخته تارانتينو تاکنون، پالپ فيکشن، روايت شکسته و نامنظم فيلم، حول مکان ها و موقعيت هاي پيراموني دو شخصيت نسبتاًٌ محوري فيلم شکل مي گيرد. دو ماشين آدم کشي با شمايلي غريب و کاملاً متفاوت در سيري متوالي و البته ناهماهنگ، حوادثي را از سر مي گذارنند که در تعيين سرنوشت غمباز و البته همراه با سعادتشان شديداً تأثيرگذار است. جولز و وينست با عقايدي کاملاً متفاوت با رخداد حادثه اي به ظاهر بي اهميت، به چالش و تأملاتي عميق مي رسند. اينجاست که آن پوچ انگاري ظاهري پرسوناژها رنگ مي بازند. جولز عدم برخورد گلوله را معجزه اي خدادادي تلقي مي کند و وينسنت آن را يک اتفاق معمولي مي پندارد. حال باز مي گرديم به نيمه هاي فيلم، جايي که وينسنت در آپارتمان بوچ خائن در انتظار اوست تا از پا درش آورد، اما تنها به خاطر يک غفلت شايد کاملاً قابل انتظار - و شايد هم يک عذاب نتيجه طبيعي توهين او به مقدسات است و در ساحت جولز نيز توجيه مناسبي دارد!- خود طعمه بوچ مي شود و توسط اسلحه يا بهتر است بگوييم همدم خودش به قتل مي رسد، و اين البته يکي ديگر از دلايلي است که براي مذهبي دانستن فيلم به کار برده مي شود. سير تحول وقايع پيرامون شخصيت ها اما در ساخته پيشين تارانتينو، سگ هاي انباري نيز نمودي چشمگير دارد. البته تارانتينوي جوان خوب مي داند که چگونه با مهره هايش باز مي کند تا دستش براي مخاطب رو نشود و از همين روست که مؤلفه هاي مشترک و در عين حال کاملاً ريزبينانه در آثار او در قالبي کاملاً جديد، اما در مسيري واحد به کار گرفته مي شوند. در سگ هاي انباري چند تبهکار با اسامي مستعار با رخداد حادثه اي و در تکاپوي يافتن جاسوس ميان خود، در يک انباري مرموز و کوچک با يکديگر درگير مي شوند و اين کاملاً در تضاد با پرسوناژي است که در سکانس درخشان آغازين فيلم از شخصيت ها خلق شده بود. شخصيت هاي آثار تارانتينو غالباً با بحث هايي پيش پا افتاده و به شکلي کاملاً هوشمندانه با رمزگشايي چند آسيب اجتماعي يا عقيدتي، مقدمه اي براي مخاطبانشان ايجاد مي کنند تا آنها را براي حوادث بعدي آماده کنند. از صحبت هاي جولز و وينسنت در پالت فيکشن پيرامون ساندويچ رويال که بعدها شکلي تقديرگرايانه به خود مي گيرد گرفته تا سخنان آقاي صورتي در سگ هاي انباري پيرامون انعام و تأثيرات آن در نحوه سرويس دهي که نقش کليدي و محافظه کارانه او در يپشبرد بار دارم اثر را با ظرافت تمام ترسيم مي کند و البته لعنتي هاي بي آبرو که با نمايش شمايل هراس انگيز کلنل لاندا و هدفش براي يافتن شوساناي بي پناه، بهانه خوبي را براي واکاوي پازل هاي اثر در بخش هاي بعدي به دست مخاطب مي دهد. اينجاست که متافور نقش کليدي خود را در آثار تارانتينو به اوج مي رساند. 

Image result for ‫عکس فیلم تارانتينو‬‎

نقطه اوج اين تعالي در پالپ فيکشن به چشم مي خورد. دو تبهکار خرده پاي فيلم با خود کيفي را يدک مي کشند که هواخواهان و دشمنان بسياري دارد. اين کيف در جاي جاي فيلم به عنوان دساويزي براي توجيه حوادث به کار مي آيد که اوج آنها در سکانس نهايي و رستگاري دزد بانک و نامزدش به چشم مي خورد. جولز که در مأموريتي براي يافتن همين کيف مشکوک به معناي حقيقي معجزه دست يافته، با نمايش کيف نوراني به دزد، او را براي پذيرش پرهيزگاري آماده مي کند. در سگ هاي انباري نيز البته به شکلي واضح تر، شاهد انسان هايي هستيم که براي دستيابي به الماسي قيمتي از همه چيزشان مي گذرند، اما وقتي جان سالم به در مي برند، حاضرند براي حفظ آن عامل انگيزش دست به هر کاري بزنند، چه بريدن گوش مأمور پليس باشد و چه دريدن پيکر يکديگر که زماني دوستاني جداناشدني بوده اند. انباري موعود به يک سگداني مبدل مي شود که در آن حتي ذره اي دلرحمي براي هم جنس - همان گونه که مثلاً لري براي آقاي نارنجي و پيکر نيمه جانش نگران است - نيز سرکوب مي شود و در نهايت با همان خوي سگ مانند، به بروز خشونت منجر مي گردد. تارانتينو در اشلي کوچک، وجهه تاريک مناسبات اجتماعي قشري خاکستري را نشانمان مي دهد که بنا بر جبر زمانه خوي سياه خويش را بيش از سفيدي تقويت مي کنند و اين چيزي در پي ندارد جز مرگ. همان گونه که در اثر واپسين تارانتينو نيز کلنل لانداي حريص اسير گروه لعنتي ها مي گردد و به طور علني خود را از ارتش جدا مي کند و نشان مي دهد آن قدرها هم وطن پرست نيست، و ثابت مي کند که هر جبراي روزي از عرش بر فرش خواهد افتاد و به تاريخ خواهد پيوست. تارانتينو براي نمايش خصال خشونت بار تاريخ و نمايش عريان طغيان همه کار مي کند. چه آن کار، به آتش کشيدن آدولف هيتلر در سالن سينما - که مي تواند کنايه اي باشد به خاستگاه هنري هيتلر در جواني و مرگ او در آتش خشم هنر بصري سينما- باشد و چه استفاده از زني زخم خورده در قامت يک آزادي خواه، مي بينيد که متافور به شکلي کاملاً هوشمندانه، هر قدر هم خشن و عريان، به نمايش چهره حقيقي بشر از ديدگاه تارانتينو کمک مي کند. 

Image result for ‫عکس فیلم تارانتينو‬‎

 مايه تعقيب و انتقام، منتج به رستگاري؛ در جست و جوي سعادت

اما يکي از شاخص ترين مؤلفه هاي فيلمنامه هاي تارانتينو تعقيب و انتقام است. در اين آثار همواره شخصيت هاي محوري يا خود طعمه اي هستند براي ديگران يا در پي يافتن طعمه هستند و همين تعقيب ها در کالبد حوادثي ناگهاني بار تعليق داستان را افزايش مي دهند. درسگ هاي انباري تيم مردان تبهکار توسط نفوذي گروه خود فروخته مي شوند و در دام پليس مي افتند. دو تن از آنان کشته مي شوند و يکي شديداً مجروح مي گردد. همين جاست که فيلم جن تازه اي به خود مي گيرد. انسان هاي مخلوق تارانتينو در دل همين تعقيت و گريز خود حقيقي شان را نمايش مي دهند و به وحشيانه ترين شکل انتقام جويي مي کنند. انباري مبدل به مسلخي مي گردد که در آن انسان هاي گرگ صفت و طماع يکديگر را مي درند. جاسوس خود را لو مي دهد و روابط از نو تعريف مي شوند؛ اين منطق دنياي بي رحمانه ما از نگاه تارانتينوست. انسان ها در مواجهه با سختي خود حقيقي شان را نشان مي دهند و اين براي نابغه اي چون تارانتينو، بهترين مايه داستاني است. در پالپ فيکشن اما تم تعقيب و انتقام دو وجه دارد؛ يکي در خرده داستان هاي بوچ و ديگري مأموريت منتهي به رستگاري جولز و وينسنت. و جالب اينجاست که هر دوي اينها در نهايت حال و هواي اندوه گينانه شان به سعادت نزديک مي شوند. در داستان مربوط به بوچ، بوکسور خائن و نامزد جوانش تنها به خاطر يک ساعت قديمي اما نوستالژيک، جان خود را به خطر مي اندازند تا در زندگي آينده خود، خاطرات و تعلقاتي داشته باشند. همين وابستگي بوچ، موجب مي گردد يکي از شخصيت هاي محوري در اثر انتقام جويي انسان هاي پيرامونش قرباني شود. وينسنت فداي بي ايماني خود مي شود و از بين مي رود و اين ميان، بوچ خاطره باز است که باقي مي ماند و انتقام او که هنوز در دل مارسلوس موج مي زند. در خرده داستان ديگر اما شرايط متفاوت است. بحث هاي منطقي اما غريب جولز و وينسنت پيرامون مرگ مشکوک فردي که با همسر مارسلوس رابطه اي کاملاً مرسوم داشته، آن هم بر حسب يک سوء تفاهم، محوري مي يابد براي نمايش تفاوت عقايد اين دو. در واقع اين مأموريت به ظاهر ساده، دليلي مي شود براي دو تبهکار ساده دل داستان که به واکاوي شخصيتي خود برسند. جولز که پس از خواندن آيات کتاب مقدس دست به قتل عام افراد مذکور مي زند- به اين پارادوکس هوشمندانه دقت کنيد - برحسب يک اتفاق از قضاياي آدم کشي براي هميشه کنار مي کشد و همه چيز را به وينسنت مي سپارد. 

تم تعقيب اما در آخرين ساخته تارانتينو مهم ترين کارکرد را دارد. در لعنتي هاي بي آبرو شوسانا از چنگ لانداي خونخوار مي گريزد، اما فراموش نمي کند و اين کينه ابدي را با ايده اي خشونت بار بسط مي دهد. شوسانا در فرانسه براي خود سينمايي راه اندازي مي کند و زندگي جديدي را رقم مي زند؛ اما وقتي مي شنود آلمان ها و هيتلر مي خواهند براي تماشاي اثري به سينماي او برسند؛ حس شيرين انتقام را در سينه اش مي پروراند. زن فرانسوي هر چند در نهايت خود نيز جان مي بازد، اما موفق مي شود کاري را به انجام برساند که در دل يک ملت زجرديده است. و اينجاست که قهرمان زن تارانتينو با مرگ خود به آزادگي مي رسد. اين تم مورد علاقه تارانتينوست که البته در آثار ضعيف تر او نظير بيل را بکش 1و2 نيز به شکلي ضعيف تر مطرح شده بود. قهرمان زخم خورده انتقامش را مي گيرد، اما حق انتخاب راه براي اوست. اين که راه سعادت را طي مي کند و يا در منجلاب جنايت مغروق گردد، همان گونه که مثلاً آقاي سفيد در سگ هاي انباري يا کلنل لاندا در لعنتي هاي بي آبرو راه شقاوت را در پيش گرفتند و يا جولز و بوچ در پالپ فيکشن و شوسانا در لعنتي هاي بي آبرو که به روشي اخلاقي رسيدند. 
سينماي داستان گوي تارانتينو سينماي غريبي است. شخصيت هاي مخلوق او پس از خلق شدن راه خود را مي روند و حق انتخاب با خودشان است و عجيب آنجاست که در نهايت هيچ گونه جانبداري توسط نويسنده مطرح نمي گردد. انسان هاي خشونت طلب جوامع امروزي ما به عريان ترين شکل ممکن به تصوير کشيده مي شوند و اين هوشمندي کوئنتين تارانتينويي را نشان مي دهد که استاد روايت هاي ريزبينانه و آسيب شناسانه است. تارانتينو انسان ها و دردهاي نوين آنها را به خوبي مي شناسد و از همين روست که با زبان تيز استعاره، داستان هايش را تعميم مي دهد و همچون راهنمايي در دره تاريکي، ما را به سمت خود حقيقي مان راهنمايي مي کند.

 فیلم‌شناسی

_________

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

سالفیلم    
1992 سگ‌های انباری        
۱۹۹۴ داستان عامه‌پسند        
۱۹۹۵ چهار اتاق        
۱۹۹۷ جکی براون        
۲۰۰۳ بیل را بکش بخش ۱        
۲۰۰۴ بیل را بکش بخش ۲        
۲۰۰۷ ضد مرگ        
۲۰۰۹ حرامزاده‌های لعنتی        
۲۰۱۲ جنگوی آزادشده        
۲۰۱۵ هشت نفرت‌انگیز        

 

جوایز

_____

Image result for ‫عکس تارانتينو‬‎

 

سالجشنوارهدر مقامبرای فیلمنتیجه
۱۹۹۲ جشنواره فیلم ساندنس Grand Jury Prize Dramatic سگ‌های انباری نامزدشده
جایزه مستقل اسپریت Best Director نامزدشده
۱۹۹۴ داستان عامه‌پسند برنده
جشنواره فیلم کن نخل طلا برنده
۱۹۹۵ جایزه اسکار جایزه اسکار بهترین کارگردانی نامزدشده
بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
بافتا بهترین کارگردانی نامزدشده
بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
گولدن گلوب بهترین نمایش‌نامه برنده
جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی نامزدشده
۲۰۰۴ جایزه ساترن بهترین کارگردان بیل را بکش ۱ نامزدشده
بهترین نویسندگی نامزدشده
جایزه ستلایت بهترین نمایش‌نامه اصلی نامزدشده
۲۰۰۵ جایزه ساترن بهترین کارگردانی بیل را بکش ۲ نامزدشده
بهترین نویسندگی نامزدشده
۲۰۰۷ جشنواره فیلم کن نخل طلا ضد مرگ نامزدشده
۲۰۰۹ حرامزاده‌های لعنتی نامزدشده
۲۰۱۰ جوایز اسکار ۸۲ام جایزه اسکار بهترین کارگردانی نامزدشده
جایزه اسکار بهترین نمایش‌نامه اصلی نامزدشده
شصت و سومین مراسم بفتا بهترین کارگردان نامزدشده
بهترین نمایش‌نامه اصلی نامزدشده
پانزدهمین جوایز سالانه منتقدین سینمایی بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
بهترین کارگردان نامزدشده
شصت و هفتمین مراسم گلدن گلوب بهترین نمایش‌نامه نامزدشده
جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی نامزدشده
۲۰۱۲ جشنواره فیلم هالیوود نمایش‌نامه سال جنگوی آزادشده برنده
جامعه انجمن منتقدان فیلم سان دیگو بهترین نمایش‌نامه اصلی نامزدشده
جایزه انجمن منتقدان فیلم منطقه واشینگتن دی‌سی. بهترین نمایش‌نامه اصلی نامزدشده
۲۰۱۳ جوایز اسکار ۸۵ام بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
جایزه بفتا بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
بهترین کارگردانی نامزدشده
جایزه انجمن منتقدان پخش‌کننده فیلم بهترین نمایش‌نامه اصلی برنده
هفتادمین مراسم گلدن گلوب بهترین نمایش‌نامه برنده
جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی نامزدشده

 

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 7414
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

شنبه 16 اسفند 1393 ساعت : 8:8 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
گپی با تارانتینو درباره (حرامزاده های لعنتی)
نظرات

 گپی با کوئنتین تارانتینو در مورد فیلم (حرامزاده های لعنتی)

منبع   (آدم برفیها)

**************

 

10-گفتگو با کوئنتین تارانتینو درباره حرامـزاده های لعنتی: روزی روزگاری در فرانسه اشغالی نازی ها (آدم برفی ها)

برگردان از سید حسام فروزان

گفتگو از هنری سوردو

 

کوئنتین تارانتینو با ششمین فیلمش به نهایت سبک پالپ فیکشن مانند خود می رسد. فیلمی حماسی درباره جنگ جهانی دوم که در فرانسه اشغال شده به دست نازی ها می گذرد و دو خط داستانی اصلی را دنبال می‌کند. یکی از خطوط داستانی نقشه کشتن چهار مرد مهم است: آدولف هیتلر، مارتین بورمن، جوزف گوبلز و هنریک هیملر. حرامـزاده های لعنتی اصلاً شبیه درام های سنگین جنگ جهانی نیست. فیلمی است که سرشار از لحظات های کمدی برجسته و طنز تلخ نیشدار است به خصوص جایی که نوبت به براد پیت می‌رسد، در نقش ستوان آلدو رین. فیلم اخیر تارانتینو به گونه ای شوکه کننده و حیرت انگیز به تاریخ می‌پردازد و در عین حال فیلمی گستاخانه و خالی از معنا هم نیست. این فیلم درامی است درباب انتقام جویی در نهایت حد خود که با اوج و فرودهای هوشمندانه ما را وادار می‌کند که به موضوع خشونت به مثابه سرگرمی فکر کنیم. این فیلم برای اولین بار با فرمی متفاوت در جشنواره کن نمایش داده شد، تجربه ای دیگر در سبک و ژانر است از تارانتینو که به معنای واقعی کلمه استاد اقتباس و برداشت سینمایی است. برداشتی متهورانه که شاید تا پیش از این ندیده بودیم. تارانتینو در این گفتگو با ما نشسته است و از تجربیاتش از زمان جنگ و پروسه ده ساله ساخت فیلمش حرف زده. حرامزاده های لعنتی همه کلیشه های فیملهای جنگی را برهم می زند.

سوال: کی بالاخره فیلمنامه حرامـزاده های لعنتی را نوشتی؟

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/100/100-Inglourious-Basterds/1-Inglourious-Basterds.jpgتارانتینو: من در واقع در ژانویه پارسال شروع کردم و از ژانویه تا جولای نوشتم. دو فصل ابتدایی فیلم از روی نوشته‌های قدیمی‌تر ساخته شده اند. من کمی بازنویسی‌شان کردم ولی قدیمی هستند. هرچیزی که از فصل سوم تا آخر هست همه یکسره نوشته شده اند.

آیا موقع نوشتن تحت فشار بودی؟ از همه پروژه هایی که گفته بودی این یکی سنگ بزرگی بنظر می‌رسید…

تارانتینو: نه زیاد! چون من هم همین حس را داشتم. اگر نمی‌توانستم آنقدر خوب که باید باشد بسازم اصلاً دست به کار نمی شدم. اما می‌دانستم که باید بنویسم‌اش، باید تمامش کنم، حتی اگر نمی‌توانستم بسازمش باید تمامش می‌کردم تا از سیستم ام خارج شود. فقط برای اینکه کنار بگذارمش تا بتوانم مورد بعدی را پیدا کنم. باید قبل از اینکه بدانم کوه دیگری هست از این کوه بالا می‌رفتم. چون درباره اینکه شاید دست به ساختش نزنم فکر کرده بودم. اما نوشتن به طرز عجیب و غریبی باعث رها شدن شد. فقط فکر اینکه از دستش خلاص بشوم من را دوباره به سمتش برگرداند.

آیا دلیلی وجود دارد که همه فیلم‌های شما عنوان دو کلمه ای دارند؟

تارانتینو (می‌خندد): تا حالا هرگز بهش فکر نکرده بودم، اما به گمانم درست باشد. بنظر من فقط اینطوری است که همیشه خوب از کار درمی‌آید. همیشه عنوان فیلم برای من خیلی مهم است. موضوع فقط این نیست که «اوه، این اسم روی پوستر خوب بنظر میاد» اگر من به دلایلی نمی‌توانستم اسم حرامـزاده های لعنتی را بگذارم، احتمالاً اسم فیلم را می‌گذاشتم روزی روزگاری در فرانسه اشغالی نازی ها.

چه توضیحی برای فیلم دارید؟ فیلم یک جورهایی خاطره فیلمنامه های قبلی شما را زنده می‌کند. مثل رومانس واقعی یا قاتلین بالفطره…

تارانتینو: این فیلم برای من خیلی شبیه به «پالپ فیکشن» است، خیلی هم به «رومانس واقعی» شباهت دارد و همینطور به «سگ های انباری». صحنه ای در فیلم هست که شبیه نسخه تلطیف شده سگ های انباری است منتها با نازی ها و در آلمان. صحنه ای ۲۳ دقیقه ای است و شخصیت ها به جای انبار در یک بار زیرزمینی هستند. بنظر من فیلم از این جنبه به پالپ فیکشن شبیه است که شما داستان‌های مختلفی دارید که همه به یک سمت می‌روند. در این فیلم این جنبه بیشتر است. حتی داستانها بیشتر متضاد هستند، اما فیلم در واقع یک داستان اصلی را دارد تعریف می‌کند، به جای اینکه یک موزاییک بزرگ را تشکیل دهد. جدای از این‌ها فیلم خیلی من را یاد رومانس واقعی هم می‌اندازد، چرا که همیشه شخصیت تازه ای وجود دارد که می‌آید و فیلم را در دست می‌گیرد، کسی که فقط فیلم را می‌گیرد و پیش می‌برد. هر ۲۰ دقیقه این سوال پیش می‌آید که «این دیگه چه جور فیلمیه؟»

خیلی از افراد ممکن است انتظار داشته باشند فیلمی به سبک «دوازده مرد خبیث» ببینند، اینکه مردانی ماموریت ویژه‌ای داشته باشند، اما حرامزاده های لعنتی چنین فیلمی نیست، هست؟

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/100/100-Inglourious-Basterds/17-Inglourious-Basterds.jpgتارانتینو: خب، می‌دانید، اول از همه ایده دوازده مرد خبیت بود که مرا واداشت که بنشینم و شروع به نوشتن کنم. اما این همان اتفاقی است که معمولاً برای من می افتد: چیزی که باعث می‌شود بنشینم و بنویسم معمولاً همان چیزی که در نهایت می‌نویسم نیست. به این دلیل که همان‌قدری که ژانر را دوست دارم و سعی می‌کنم عناصر ژانر را وارد کنم، به همان اندازه هم فرار می‌کنم. می‌روم سراغ چیزهای خودم. موقعی که نشستم تا سگ‌های انباری را بنویسم، می خواستم یک فیلم سرقتی بنویسم. خب، نوشتم! (می‌خندد) اما شما سرقت را در فیلم ندیدید!

در این فیلم شما خیلی نسبت به تاریخ آزادانه برخورد کردید. از اول قصدتان همین بود؟

تارانتینو: شروعش از آنجا نبود. قطعاً تاریخ جایی نبود که از آن آغاز کنم. من هیچ ایده ای نداشتم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. وقتی شما شروع به نوشتن می‌کنید، شخصیت هایتان روی یک راه سنگ‌فرش شده استعاری قرار دارند وقتی که شروع به پایین رفتن از راه می‌کنند، همه راه های فرعی دیگری که می‌توانند بروند جلویشان باز می شود. خیلی از نویسنده‌ها، جلوی این راه‌های فرعی مانع می‌گذارند، آنها به هر دلیلی و معمولاً به دلیل سنت‌های سینمایی، به شخصیت‌هایشان اجازه نخواهند داد که قدم به آن راه‌ها بگذارند. خب، من هرگز مانعی جلوی اینجور راه‌ها نگذاشته‌ام. شخصیت‌های من می‌توانند هرجایی که به طور طبیعی می‌خواهند، بروند و من دنبالشان می‌روم.

بنابراین وقتی که دنبال‌شان کردید چه اتفاقی افتاد؟

تارانتینو: خب توی این فیلم یک مانع بزرگ وجود داشت، و آن خود تاریخ بود. و از من انتظار می‌رفت که به این مانع افتخار کنم. اما بعد موقع نوشتن، بعضی جاها در یک سطح بسیار عمیق، این مانع به من ضربه زد. من فکر کردم: یک لحظه صبر کن، شخصیت های من نمی‌دانند که بخشی از تاریخ هستند. آنها در میانه ماجرا هستند، اینجا هستند، در زمان حال هستند، چیزی که دارد اتفاق می‌افتد. هر لحظه ای ممکن است بمیرند. می‌دانید جریان چیست؟ اینکه چیزی که در فیلم اتفاق می‌افتد در زندگی واقعی اتفاق نمی‌افتد، چرا که شخصیت های من وجود ندارند. اما اگر وجود داشتند، در زندگی واقعی ممکن بود این اتفاق بیفتد. و از این نقطه به بعد، فیلم باید به سادگی باورپذیر بنظر می‌آمد، و من باید از عهده اش برمی‌آمدم.

 

برگردان از سید حسام فروزان

گفتگو از هنری سوردو www.Rottentomatoes.com

منبع: آدم برفی ها

 

تعداد بازدید از این مطلب: 5700
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت : 9:32 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
معرفی ونقد فیلم (حرامزاده های لعنتی)
نظرات

همه چیز درباره فیلم حرامزاده‌های لعنتی 

                                                                                                          (از ویکی پدیا)

 

************************************************************************************

 

حرامزاده های لعنتی یا حرامزاده‌های بی‌شرف همچنین لعنتی‌های بی‌آبرو (به انگلیسیInglourious Basterds) فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو می‌باشد. حوادث فیلم در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. کارگردان در این فیلم پایان جنگ جهانی دوم و رایش سوم را در یک ماجرای کاملاً خیالی به تصویر کشیده است. تارانتینو که خود نویسندگی فیلم را هم بر عهده داشته گفته است که که ایدهٔ ساخت این فیلم را از مدت‌ها پیش در سر داشته و فقط ۱۰ سال روی شخصیت آلدو (برد پیت) در فیلم فکر می‌کرد.

حرامزاده‌های لعنتی اول در ۶۲مین جشنوارهٔ فیلم کن نمایش داده شد و برنده یک جایزه شد و امتیازات بسیار خوبی هم کسب کرد. سپس در ۲۱ آگوست ۲۰۰۹ در آمریکا اکران شد.

 

در جنگ جهانی دوم، در یکی از مناطق مرزی فرانسه اشغال شده توسط نازی‌ها، روزی کلنل اس اس، هانس لاندا که به او لقبشکارچی یهودیان را داده‌اند به کلبه‌ای می‌آید و از مرد خانواده درباره یهودیان اطراف می‌پرسد. کمی بعد مشخص می‌شود که یهودیان مورد نظر زیر کف خانه مخفی شده‌اند. به دستور کلنل، به زمین شلیک می‌کنند. تمامی اعضای خانواده از جمله پدر، مادر و برادر می‌میرند. اما دختر خانواده که شوشانا نام دارد فرار می‌کند.فصل اول: روزی روزگاری... نازی‌ها در فرانسهٔ اشغالی

فصل دوم: حرامزاده‌های لعنتی

در جنگلی در نزدیکی پاریس شخصی به نام آلدو (با بازی برد پیت) از نیروهای متفقین است که به همراه جوخه وحشی اش در پناهگاهی مستقر است. هر نازی در آن نزدیکی باشد دو راه بیشتر ندارد. یا موقعیت دوستانش را لو دهد و توسط این گروه خشن لخت شود و آرم سواستیکا نازی‌ها را با خون بر پیشانی خود ببیند یا به بدترین شکل کشته شود. آلدو متوجه می‌شود که شخصی به نام کلنل دالما در پاریس به سر می‌برد. پس تصمیم به ترور او می‌گیرد.

فصل سوم: شب آلمانی‌ها در پاریس

شوشانا به پاریس آمده و یک سینما اداره می‌کند. او روزی با سربازی آشنا می‌شود که می‌خواهند از شجاعت‌های او در ارتش آلمان فیلم بسازند. این شخص (که فردریک نام دارد) شوشانا ر ابه رستورانی می‌برد که در آن فرمانده نازی‌ها و کلنل دالما منتظر آن‌ها هستند. کلنل به شوشانا می‌گوید که اگر امکان دارد فیلم را برای اولین بار در جلوی تمام فرماندهان نازی در سالن سینما او پخش کنند. شوشانا این را می‌پذیرد. او که کلنل ر ابه یاد دارد، با کمک دوست سیاهپوستش می‌خواهند درشب افتتاحیه تمام افراد حاضر در سالن را بسوزانند تا انتقام خودشان را بگیرند.

فصل چهارم: عملیات کینو

در مقر متفقین قرار بر این می‌شود که عملیاتی به نام کینو انجام شود که هدف آن کشتن تعدادی از افسران آلمانی است که در سینمایی در پاریس جمع می‌شوند. رابط و طراح این عملیات ستاره آلمانی سینما بریجت ون همرسمارک است. اما در محل قرار با این زن دست مامور متفقین رو می‌شود که باعث یک کشتار می‌شود و هر کسی به دیگری شلیک می‌کند. بعد پایان تیرباران، حرامزاده‌ها بریجت را که هنوز زنده مانده با خود می‌برند. آنها مطمئن نیستند که او واقعاً با آنها همدست باشد چون باعث شده مامور عمیلات به همراه دو نفر از افراد لعنتی‌ها کشته شوند. بعد از اطمینان پیدا کردن به بریجیت، از آنجایی که حرامزاده‌ها آلمانی بلد نیستند، نقشه عوض می‌شود و قرار می‌شود آنها به‌جای ماموران مورد نظر عمیلات را انجام دهند و خودشان را فیلمسازان ایتالیایی جا بزنند.

فصل پنجم: انتقام از غول چهره

کلنل و جوخه نازی‌ها با هم به کافه تیرخورده می‌روند تا آنجا را بازرسی کنند. در حین بازرسی کفش قرمز به جا مانده‌ای که در اصل مال بریجت است را می‌بیند و آن ر ابا خود بر می‌دارد.

شب افتتاحیه فیلم آلمانی‌ها فرا رسیده‌است. فردریک قهرمان و کارگردان و کلنل نیز در آنجا حاضر هستند. بریجت نیز در این اکران اولیه به همراه آلدو و حرامزاده‌ها که همگی تغییر قیافه داده‌اند و خود را ایتالیایی‌هایی از متحدین جا زده‌اند هم حضور دارند. این در حالی ست که شوشانا می‌خواهد تمام نوارها را بسوزاند.

کلنل وقتی پای آسیب دیده از درگیری در کافه بریجت را می‌بیند از بریجت می‌خواهد به اتاقی خلوت بروند. او در آنجا کفش قرمز بریجت را به پایش می‌کند و درمیابد که حرامزاده‌ها آنجا هستند. او بریجت را می‌کشد و سپس دستور می‌دهد که آلدو و یکی از یارانش را به دفتر مخفی‌اش ببرد. او در آنجا می‌گوید که حاضر است با آمریکایی‌ها معامله کند و اجازه دهد که دوستان دستگیر نشدهٔ آلدو نقشهٔ خود را عملی کنند.

در آنسو شوشانا می‌خواهد به دوستش دستور بدهد که نوارهای فیلم را به منظور به آتش‌کشیدن سینما بسوزاند. اما فردریک ناگهان وارد اتاق می‌شود و می‌گوید که می‌خواهد با او باشد. شوشانا او را از اتاق بیرون می‌کند و موقعی که فردریک می‌خواهد بنا به خواستهٔ شوشانا، در را قفل کند و در حالیکه پشتش به شوشاناست، شوشانا به او شلیک می‌کند. فردریک می‌افتد و می‌میرد. شوشانا می‌رود که جسدش را بازرسی کند که فردریک که خود را به مردن زده بود به او ۴ تیر شلیک می‌کند و کمی بعد خودش هم جان می‌دهد.

با پخش فیلم تهیه‌شده توسط شوشانا در ادامهٔ فیلم آلمانی، دوست سیاه‌پوست شوشانا می‌فهمد که وقت آتش‌زدن سینما شده‌است. پس با انداختن سیگار روشن خود در بین نوارهای فیلم (که شدیداً آتش‌زا بودند) سینما را به آتش می‌کشد و دو تا از حرامزاده‌ها که هنوز در سینما بوده‌اند نیز پس از به رگبار بستن هیتلر و همراهانش و قتل آن‌ها، مردم حاضر در سالن را به رگبار می‌بندند، که در نهایت با انفجار بمبی که کلنل در آنجا مخفی کرده بود، دیگر کسی زنده نمی‌ماند.

در سوی دیگر کلنل و آلدو سوار ماشین می‌شوند و به جنگل می‌روند. وقتی به پناهگاه رسیدند کلنل به آلدو یک نشان افتخار می‌دهد و برای ثابت کردن این که با آنها خصومتی ندارد چاقو و اسلحه‌شان را برمی‌گرداند. آلدو و دوستش هم رانندهٔ وی را کشته و پوست از سرش می‌کنند. آنها روی پیشانی کلنل، سواستیکا حک می‌کنند. آلدو به دوستش می‌گوید «فکر کنم این بهترین اثر هنری من است!»

 

تصویر نمادین برد پیت (سروان آلدورین)بر روی پوستر تیزر فیلم (جملهٔ روی پوستر: کار یک حرامزاده هیچ وقت تمام نمی‌شود.)

بازیگران :

  • برد پیت در نقش «آلدو آپاچی». فرماندهٔ جوخه حرامزاده‌ها که بسیار بی‌رحم است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک می‌کند.
  • ایلای روت در نقش «دانی» که به او لقب خرس یهودی را داده‌اند. او شاید قدرتمندترین فرد گروه بعد از آلدو باشد.
  • تیل شوایگر در نقش «هوگو»، ژنرالی که به نیروی آنها می‌پیوندد. آنها او را از زندان متحدین در آورده بودند.
  • ملانی لوران در نقش «شوشانا». دختری که می‌خواهد از نازی‌ها انتقام بگیرد.
  • دیانه کروگر در نقش «بریجت»، هنرپیشهٔ آلمانی که در آخر بدست کلنل کشته می‌شود.
  • کریستوفر والتس در نقش کلنل Standartenführer. کلنل یک شخص دو جانبه‌است. که پدر و مادر و برادر شوشانا را به قتل می‌رساند.
  • دنیل برول در نقش «فردریک»، قهرمان نازی‌ها که به خاطرش فیلم ساخته‌اند. او و شوشانا یکدیگر را می‌کشند.

  1. شد» ‎(فارسی)‎. بی‌بی‌سی فارسی، ۱ بهمن ۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۱ بهمن ۱۳۸۸.
  2. پرش به بالا

نگاهی به فیلم  حرامزاده های لعنتی : قدرت واقعی در دست چه کسی است؟

                                 منبع (خبر آنلاین)

************************************************************************************************************************************

نویسنده: شهرام زعفرانلو

 خلاصه داستان:

بخش اول: روزی روزگاری در فرانسه اشغال شده توسط نازیها – 1941

افسر نازی "سرهنگ لاندا" با چند سرباز به كلبه‌ی كشاورز فرانسوی مراجعه كرده و پس از مكالمه‌ای طولانی از وجود خانواده‌ی یهودی در زیرزمین خانه مطلع می‌شود و به جز دختر خانواده "شوشانا" كه از مهلكه می‌گریزد بقیه افراد خانواده را می‌کشد.

بخش دوم: حرومزاده‌های بی‌شرف

راین (براد پیت) افسری است که به سربازان آمریکایی-یهودی خود، با لقب حرومزاده‌های بی‌شرف، ماموریت جنگ با نازی‌های را تشریح می‌کند. کشتار فجیع نازیها، گروه وی را حتی در بین افسران رده بالای نازی و هیتلر معروف می‌کند. سربازان آمریکایی-یهودی پس از کشتن نازی‌ها پوست سرشان را می‌کنند و یا بر پیشانی اسرای آزاد شده نازی با خنجر صلیب شکسته‌ای حک می‌کنند.

بخش سوم: شب آلمانی در پاریس – 1944

شوشانا دختر یهودی که در اپیزود نخست از دست نازیها گریخته بود؛ در پاریس، با نامی متفاوت، سینمای متعلق به عمو و عمه‌اش را به ارث می‌برد. او با افسر جوان آلمانی که قهرمان جنگ است آشنا می‌شود. افسر ضمن ابراز علاقه به وی او را به گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر معرفی می‌کند. گوبلز تصمیم می‌گیرد فیلم "غرور ملت" با بازی افسر جوان را برای مقامات نظامی آلمان و هیتلر در سینمای شوشانا نمایش دهد. در این دیدار ملاقاتی نیز بین سرهنگ لاندا و شوشانا صورت می‌گیرد.

بخش چهارم: عملیات کینو

یک افسر انگلیسی که منتقد سینمای آلمان است، به همراه چند تن از حرومزاده‌ها و یک هنرپیشه‌ی زن آلمانی، برای طراحی نقشه عملیات کینو (کشتن هیتلر در زمان نمایش فیلم در سینمای شوشانا) در کافه‌ای دور هم جمع می‌شوند. در درگیری با سربازان آلمانی همگی کشته شده و تنها زن هنرپیشه رنده می‌ماند.

بخش پنجم: انتقام از چهره‌ی غول‌نما

راین با دو نفر از سربازانش در ژست ایتالیایی‌های محافظِ هنرپیشه زن آلمانی، به سینمای شوشانا، محل نمایش فیلم می‌روند. سرهنگ آنها را شناسایی کرده و با ترفندی در یکی از اتاق‌ها زن هنرپیشه را خفه می‌کند. سپس راین را دستگیر کرده و در بازجویی با وی معامله می‌کند که در صورت دادن امتیازاتی خاص از سوی دولت آمریکا به وی، راین و دوستانش را آزاد کند.

شوشانا نیز با درست کردن قطعه فیلمی تهدیدآمیز علیه نازی‌ها، آن را به فیلم اصلی نازی‌ها الصاق می‌کند. افسر جوان (قهرمان جنگ) در آپارات‌خانه به شوشانا ابراز علاقه می کند، اما شوشانا جواب او را با گلوله می‌دهد. جوان نازی هم پاسخش را با گلوله داده و هر دو می‌میرند. کارگر سیاه‌پوستِ شوشانا، با سوزاندن نگاتیوهای کهنه، سینما را به آتش می‌کشاند. همزمان دو سرباز از گروه راین، نازی‌ها و هیتلر و گوبلز را به گلوله می‌بندند.

در سکانس پایانی، سرهنگ لاندا به همراه راین و دوستانش در جنگل برای پیوستن به آمریکایی‌ها در راهند که راین با خنجر خود صلیبی شکسته را بر پیشانی او حک می‌کند.

نقد فیلم:

اگر جنگِ بین دو طرف متخاصم را به دیده‌ی ناظری بی‌طرف نگاه کنیم، شاید بتوان جنایات‌ و کشتارهای هر دو طرف را به یک اندازه به قضاوت نشست.

تارانتینو در " حرومزاده‌های بی‌شرف"، تنها در ترسیم خشونت‌های اعمال شده، نقش ناظری بی‌طرف را ایفا می‌کند. خشونت‌ و کشتار غیرمتعارف نازیها توسط سربازان آمریکایی-یهودی، عریان‌تر و بیشتر از جنایات نازی‌ها تصویر می‌شود. کارگردان ضمن دست شستن از روایت نخ‌نما و تکراری جنایتهای نازیها در آثار سینمایی، سعی دارد قصه‌ای متفاوت از جنگ دوم جهانی را بیان کند.

آمریکایی‌ها که به کندن پوست سر سرخپوستان سرزمینشان معروفند، در جنگ با نازیها هم همان شیوه را در ابراز تنفر و نمایش خشم خویش به کار می‌برند. ابراز بغض و کینه‌ی 60 سال گذشته از آلمانها، که در سینما و سایر آثار هنری به گونه‌های مختلف گفته شده، به انتقام‌گیری صریح و تندی تبدیل می‌شود که فیلم تارنتینو روایتگر آن است.

فیلم همذات‌پنداری معمول تماشاگر با قهرمان را به چالش می‌کشد و در صحنه‌های گوناگون آن را به بازی می‌گیرد. گاهی دلمان برای سربازان آلمانی می‌سوزد که با چه مهارتی پوست سرشان کنده می‌شود و یا با چه هیجانی سرهایشان به چوب بیسبال متلاشی می‌شود. سرمستی سربازان یهودی از انجام چنین اعمالی، بیشتر عصبانی‌مان می‌کند. گاهی نیز مانند بخش نخست فیلم که خانواده‌ی یهودی در زیرزمین کلبه‌ی کشاورز قتل‌عام می‌شوند، تنفر از نازیها را در نگاه تماشاگر برمی‌انگیزد.

شگرد تارانتینو در نوسان دادن داوری‌های مخاطب نسبت به طرفین دعوا و جانبداری بیننده از قربانیان و حتی افراد جانی، همچون سایر آثار او، اثبات می‌کند که خشونت بخش پنهانی سرشت آدمی است. چه یهودی باشی یا نازی، مهم آن است که در آن لحظه، قدرت در دستان چه کسی باشد.

بازی چشم‌گیر کریستف والتز در نقش سرهنگ لاندا، جوایز متعددی را برای او به ارمغان می‌آورد. او که در مواجهه با برخی شخصیت‌ها (کشاورز فرانسوی، شوشانا، راین، زن هنرپیشه و...) با کمال خونسردی، ریباترین مقدمه‌چینی‌ها را ترتیب می‌دهد تا حرف و عمل آخر خود را به انجام رساند، تماشاگر را نیز مانند شخصیت‌های مقابلش در اضطراب تشدید شونده قرار داده و در پایان با عملی غیرقابل پیش‌بینی مخاطب را شوکه می‌کند.

کشتن خانواده‌ی پناه داده شده پس از مکالمه‌ی طولانی با کشاورز فرانسوی و یا خفه‌ کردن زن هنرپیشه‌ی آلمانی پس از گفتگویی ساده و پوشاندن کفش به جا مانده در کافه به پای زن، انتظار عملی وقیحانه از سوی او را به ذهن متبادر می‌سازد؛ اما ناگهان او را خفه می‌کند!

قطعاً بازی او حتی برتر از بازی براد پیت در نقش راین است. زیرا پیت تنها در برخی از لحظات قادر است متفاوت‌تر از نقش‌های گذشته و با خصوصیات یک شکنجه‌گر خونسرد ایفای نقش نماید.

وجه مشترک اغلب شخصیت‌های فیلم، آرامش و اطمینان خاطری است که پیش از انجام جنایت و نشاط و سرخوشی بعد از آن، در رفتارشان موج می‌زند. اوج این منش را می‌توان در "قصه‌های عامه‌پسند" اثر پیشین تارانتینو مشاهده کرد.

ریتم فیلم به نسبت آثار قبلی کارگردان، کندتر، اما ضربات حوادث پایان سکانس‌ها تندتر و تاثیرگذارتر است. دیالوگ‌ها نقشی پیش‌برنده دارند و بر اوج‌گیری التهابات، آن هم نه در شکل ادا کردن جملات، بلکه در محتوای متن گفتگوها، کمک بارزی می‌کند.

ارجاع به فیلم‌های گذشته تاریخ سینما، با موسیقی‌های خاص گونه‌هایی مانند وسترن، حماسی، گنگستری و حتی استفاده از موسیقی کلاسیک، از علاقمندی وافر تارانتینو به این آثار حکایت دارد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/100/100-Inglourious-Basterds/18-Inglourious-Basterds.jpgحتی بکارگیری ریتم هشداردهنده‌ی پیانو در سکانس نخست فیلم و ایجاد تعلیق و غربت در فضای موجود، همان آهنگی است که در فیلم "چشمان باز بسته"ی کوبریک، شنیده‌ایم.

اما این ارجاعات فقط به شیفتگی کارگردان اشاره ندارد، بلکه موسیقی‌ها را به سود موضوع اثر مصادره کرده و برای اهداف کاملاً شخصی و منحصر به فرد خود در بیان سینمایی‌اش به کار می‌برد.

فیلم قهرمان و ضدقهرمان به شیوه‌ی روایت‌های متداول ندارد. اما به نسبت تفوق آدمهای اصلی داستان، جای قهرمان و ضدقهرمان در طول فیلم تغییر می‌کند. وقتی راین و سربازانش به کشتن نازیها مشغولند، نازی‌ها افرادی گرفتار در چنگال گروهی خشن هستند که به طرز فجیعی کشته می‌شوند، و وقتی راین و همقطارش دستگیر می‌شوند مظلومانه حس ترحم تماشاگر را برمی‌انگیزند. و زمانی که راین بر پیشانی سرهنگ لاندا صلیب شکسته را حک می‌کند تماشاگر را از ترحم پیشین پشیمان می‌سازد.

وقتی که با شوشانا، دختر یهودی که خانواده‌اش را از دست داده، همراه می شویم، سرنوشتش برایمان اهمیت دارد. به موازات آن ندامت افسر جوان نازی را شاهدیم که دل در گرو شوشانا دارد. اما دختر که سرتاپای وجودش را انتقام فراگرفته بدون ملاحظه‌ی عشق و عواطف صادقانه‌ی افسر جوان، او را می‌کشد و عاشقش را به کشتنی دوباره دعوت می‌کند.

 

نویسنده: شهرام زعفرانلو

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 12590
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت : 9:30 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
نقدفیلم :جنگوی آزادشده (ساخته تارانتینو)
نظرات

 نقد فیلم (جنگوی آزادشده)

ساخته : کوئنتین تارانتینو

                                          منبع(مووی مگ)

 

کوئینتین تارانتینو را می توان یکی از معدود کارگردانان هالیوودی به حساب آورد که هیچ نسخه مشابه ای برایش یافت نمی شود. تارانتینو در سالهای1 اخیر به واسطه ساخت فیلمهایی با روایتی غیرخطی ، توانسته طرفداران بسیار زیادی را در سطح جهان بدست آورد و البته منتقدان هم از سبک و سیاق کارگردانی او استقبال می کنند. جدیدترین فیلم تارانتینو تا پیش از اکران « جانگوی آزاده شده » ، « حرامزاده های بی آبرو » نام داشت که موفقیت بسیار خوبی نصیب تارانتینو کرد. پیش از « حرامزاده های بی آبرو » ، تارانتینو « ضد مرگ » را کارگردانی کرده بود که اکشن بیش از اندازه متعهد به رده « ب » و همچنین داستان نه چندان جالب اش، فیلم را تا حد یک اثر متوسط به پایین کشانده بود اما « حرامزاده های بی آبرو » شروعی تازه و موفقیتی خیره کننده برای تارانتینو به حساب می آمد. 

حال پس از جنگ جهانی دوم که تارانتینو در « حرامزاده های بی آبرو » به آن پرداخته بود، اینبار وی ما را به دنیای آشنای وسترن برده است و قرار هست تا تماشاگر یک روایت غیرخطی را اینبار در ژانری که اغلب المان هایش خطی می باشند، مشاهده کند. 

جانگو ( جیمی فاکس ) برده ای زجر کشیده است که ناگهان خود را آزاد شده از بند بردگی می بیند. یک جایزه بگیر به نام دکتر کینگ شولتز ( کریستوف والتز ) پس از مواجه با جانگو، او را از بند رها می کند تا جانگو زندگی و آینده اش رو مدیون این جایزه بگیر باشد.

این دو پس از این اتفاق با یکدیگر دوستان صمیمی می شوند و همکاری های زیادی برای رونق کسب و کار انجام می دهند. اما فکر و نگرانی جانگو پس از آزادی اش ، همواره به سوی همسرش به نام برومهیدا ( کری واشینگتن ) 2است که هنوز به عنوان یک برده زندگی می کند. به همین جهت جانگو با کمک دکتر شولتز برای یافتن و از بند خلاص کردن برومهیدا، راهی سفر می شوند. بزودی مشخص می شود که برومهیدا در یک مزرعه به عنوان برده ، تحت مالکیت فردی به نام کالوین کاندی ( لئوناردو دیکاپریو ) است. کالوین از برده داری لذت می برد و آنها را مجبور به انجام کارهای غیرانسانی زیادی می کند. جانگو و دکتر شولتز برای نجات برومهیدا به این مزرعه وارد می شوند اما ...

شاید سخت ترین کاری که بتوان درباره « جانگوی آزاده شده » انجام داد این است که نام این فیلم را به عنوان یک فیلم ژانر وسترن مطرح کرد چراکه تارانتینو تقریباً تمام عناصر آشنای ژانر وسترن را در این فیلم نادیده گرفته و سبک و سیاق خودش را برای روایت داستان پیش گرفته است. در « جانگوی آزاد شده » همانطور که انتظار داشتیم، هیچ نشانی از روایت خطی و آشنای ژانر وسترن به چشم نمی خورد و تارانتینو کاملاً خارج از قواعد دنیای وسترن، « جانگوی آزاد شده » را کارگردانی کرده است. موقعیت های غیرمتعارف، مونولوگ های جالب، دیالوگ های تیز سیاسی و ... از جمله موارد کلیشه ای دنیای تارانتینو است که اغلب در فیلمهای وی مشاهده می شود و اینبار در « جانگوی آزاد شده » نیز حضور پررنگی دارند. 

تارانتینو بارها نشان داده که به مسائل اجتماعی – سیاسی علاقه خاصی دارد و هرکجا که لازم باشد، تیغ تیز انتقاداتش را به بهترین نحو ممکن به تصویر می کشد. در « جانگوی رها شده » نیز مونولوگ های کوتاهی وجود دارد که اغلب آنها با هدف به سخره گرفتن سیاست های زمانه ( سال به وقوع پیوستن اتفاقات فیلم ، 1858 می باشد ) بکار می رود. البته تارانتینو هوشمندی خودش را با کنایه زدن این مونولوگ ها به شرایط کنونی جامعه نشان داده و تقریباً هیچ دیالوگی نیست 3که تنها هدفش انتقاد از دوران غرب وحشی بوده باشد و با شرایط امروز بیگانه باشد. البته متاسفانه اشکال بزرگی که می توان به این دیالوگ ها گرفت این است که کیفیت آنها در اندازه شاهکارهای پیشین تارانتینو (« سگدانی » یکی از بهترین مثال هاست ) نیست و به نظر می رسد تارانتینو عقب نشینی زیادی در این مورد کرده باشد. ما در « سگدانی » یا حتی « قصه های عامه پسند » شاهد بودیم که تارانتینو با بُرنده ترین انتقادات اجتماعی فیلمش را روانه سینما می کرد اما در « جانگوی آزاد شده » اگرچه کماکان این خصلت برتر تارانتینو به چشم می خورد، اما آن کیفیت همیشگی اش را از دست داده است.

گرفتن نماهای کوتاه و سریع هم یکی دیگر از مشخصه های فیلمهای تارانتینو به حساب می آید که در « بیل را بکش » تقریباً هر لحظه با آن مواجه بودیم ( زوم های ناگهانی به سبک سینمای هندوستان! هم یکی از این مشخصه هاست ) . این نماهای کوتاه و نفس گیر در « جانگوی آزاد شده » نیز به چشم می خورد اما بخش جدیدی هم به آن اضافه شده و آن گرفتن نمای عریض می باشد که کمتر در سینمای تارانتینو شاهدش بوده ایم؛ نماهای عریضی که اغلب کارگردانان برای به تصور کشیدن زیبایی صحنه و همچنین تاکید بر جزییات از آن استفاده می کنند. این نماهای کوتاه عریض ، جلوه خاصی به « جانگوی آزاد شده » داده است. 

در بخش اکشن4، « جانگوی آزاد شده » نفس گیر و جذاب است. شاید فقط در سینمای تارانتینو باشد که شما بتوانید در بطن یک سکانس اکشن نفس گیر، شاهد تعریف جوک توسط شخصیت های داستان باشید. در « جانگوی ازاد شده » نیز این شوخی ها، بدون زمان بندی خاصی به مخاطب ارائه می شوند و بهترین تاثیر ممکن را بر تماشاگر دارند.

همچنین مطابق معمول فیلمهای تارانتینو ، ما با خشونت زیاد و اغراق شده ای هم مواجه هستیم که فکر می کنم فقط در فیلمهای تارانتینو، تماشای آن تا این حد لذت بخش باشد. خشونت بکار گرفته شده در « جانگوی آزاد شده » نکته تازه ای برای طرفداران سینمای تارانتینو به حساب نمی آید اما این موضوع زمانی جالب می شود که بدانیم در ژانر وسترن، تا به امروز کمتر فیلمی دارای چنین درجه ای از خشونت بوده است. البته این خشونت افسار گسیخته در « جانگوی آزاد شده » همیشه هم تاثیر گذار نیست ، مخصوصاً در یک سوم پایانی که تاثیر چندانی بر تماشاگر نمی گذارد. البته توهین های نژاد پرستانه تقریباً مداوم شخصیت ها به یکدیگر هم یکی دیگر از مسائل مهم « جانگوی آزاد شده » است که اگرچه در خدمت فیلمنامه بوده و حس خشونت مخاطب را بر می انگیزد ، اما احتمالاً به مزاق بسیاری خوش نخواهد آمد.

در مورد بازیگران « جانگوی آزاد شده » نیز باید لب به تحسین گشود. جیمی فاکس در سالهای اخیر به سبب حضور در آثار متوسط به پایین هالیوود، تا حدود زیادی تماشاگران را ناامید کرده است. فاکس در سالهای اخیر یا در آثار کمدی ( آن هم در نقش مکمل ) ظاهر شده یا اینکه در مراسم اهدای جوایز موسیقی5 در حال رقص و آواز خوانی بوده است. اما خوشبختانه جانگو، نقشی است که می توان گفت جیمی فاکس می تواند به کمک آن بار دیگر به به سطح اول بازیگری بازگردد. تارانتینو از فاکس در نقش جانگو بهترین بازی ممکن را گرفته و تماشاگر هم خیلی زود تصویر فاکس در حال رقص(!) را که در ذهنش نقش بسته، فراموش می کند. کریستوف والتز هم که به نوعی ورودش به جمع ستاره های هالیوود را مدیون تارانتینو است، مانند همیشه پر انرژی ظاهر شده. والتز در سال 2009 در فیلم « حرامزاده های بی آبرو » موفق شده بود نقش سرهنگ نازی را به استادی ایفا کند و برای همین نقش، مجسمه اسکار هم نصیب خود کرد. حالا او در دومین همکاری اش با تارانتینو، در نقش یک جایزه بگیر، عالی و بدون نقص ظاهر شده است و حضور بسیار خوبی را هم در کنار جیمی فاکس تجربه کرده است. این دو در صحنه های مشترکشان ، بهترین حضور مشترک را تجربه کرده اند. 

اما شاید بحث برانگیز ترین بازیگر فیلم لئوناردو دیکاپریو باشد که برای اولین بار در نقش منفی ظاهر شده است. دیکاپریو در نقش کاندی ، خوب و قابل قبول ظاهر شده اما به نظرم هنوز نیاز به فرصت دارد تا بتواند تصویر همواره مثبتی که از خودش بر ذهن تماشاگران گذشته را پاک کند. کاندی شخصیتی جسور و بی اندازه بی رحم است و دیکاپریو با گریم خاصی که دارد، به این شخصیت تا جایی که توانسته نزدیک شده است اما فرم ادای دیالوگ دیکاپریو هنوز جای کار بسیاری دارد و به قول معروف، خباثت کامل را به همراه ندارد. با اینحال یک احتمال هم وجود دارد و آن اینکه بالاخره آکادمی اسکار، حداقل نسبت به ایفای نقش منفی دیکاپریو علاقه بیشتری نشان دهد و مجسمه ای در نقش مکمل به او اهدا کند؛ البته این احتمال کمرنگ است. ساموئل ال جکسون هم با گریم سنگینی که بر چهره اش دارد، قابل قبول است. جکسون بازیگری است که تقریباً در هر پروژه سینمایی که بدست بیاورد، حضور پیدا می کند و خوشبختانه از کیفیت بازی اش هم کاسته نشده. جکسون در آن واحد می تواند هم در یک فیلم ضعیف عالی باشد، و هم در یک فیلم عالی 6، عالی باشد؛ کمتر بازیگری است که چنین توانایی داشته باشد.

« جانگوی آزاد شده » را می توان " تارانتینویی ترین " اثر تارانتینو در یک دهه اخیر به حساب آورد. گویی که خودِ تارانتینو نیز بیشتر از تماشاگران دلش برای بازگشت به اصل خویش تنگ شده بود! « جانگوی آزاد شده » صراحت کلام « سگدانی » و یا « قصه های عامه پسند » را ندارد اما با اینحال به مرحله سقوط هم نمی رسد. خوشبختانه هنوز هم می توانیم با تماشای « جانگوی آزاد شده » مطمئن شویم که تارانتینو دست از سینمای شخصی اش برنداشته و با جریان اصلی سینمای هالیوود همراه نشده است. سینمای تارانتینو اگرچه مورد پسند بسیاری قرار نخواهد گرفت ( چنانکه « جانگوی آزاد شده » هم مورد پسند بسیاری واقع نخواهد شد ) اما به حدی اورجینال هست که هنوز بتوانیم بر این نکته اذعان کنیم که این فیلم، فیلمِ کارگردان است. 

تارانتینو هرگز کارگردانی نبوده که از جریانی پیروی کند، او مثل همیشه یک دنده است و بر ساخت فیلم در سبک و سیاق شخصی اش ( که ساخت اکشن رده ب با دیالوگ های تیز و کنایه دار می باشد ) اصرار می ورزد. « جانگوی آزاد شده » اورجینال ترین و غیرسفارشی ترین اکشنی است که اینروزها می توانید با انبوهی از ستارگان هالیوود مشاهده کنید و از آن لذت ببرید.
  میثم کریمی 

این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت " مووی مگ " به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.


7

جنگوی آزاد شده : Django Unchained

کارگردان : Quentin Tarantino

نویسنده : Quentin Tarantino

بازیگران :

Jamie Foxx...Django

Christoph Waltz ...Dr. King Schultz

Leonardo DiCaprio...Calvin Candie

Kerry Washington...Broomhilda

Samuel L. Jackson...Stephen

و...

ژانر : اکشن

رده سنی : R( مناسب برای افراد بالای 17 سال) 

زمان : 165 دقیقه 


 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

تعداد بازدید از این مطلب: 6628
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت : 9:19 بعد از ظهر | نویسنده : م.م

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 24
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 841
:: بازدید ماه : 21484
:: بازدید سال : 147249
:: بازدید کلی : 650603
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.